بچه خفه شده بوده تو شکمش؟
اونجا به نغمه میگه دعا کن فقط بلایی سر بچم نیاد وگرنه بیچارت میکنم. زندگیتو سیاه میکنم و اینا.
تو راه نغمه حالش خیلی بد میشه و میره اتاق عمل. سیاوش که دیگه حالش خیلی خراب بوده و تقریبا فهمیده بود چه بلایی به سرش اومده و چقدر روانیه این زن وقتی بعد دو سه ساعت دکتر میاد بیرون میره سراغ دکتر دست به یقه میشه باهاش و دعوا میکنه
میگه بچم چیشد؟ چه بلایی سرش اوردین؟ ازت شکایت میکنم و اینا.
دکتر میگه متاسفانه بچه بیشتر از اون چیزی که باید مونده تو شکم زنت. اینارو برو از زنت بپرس به من ربطی نداره. ما از زنت امضا گرفتیم و خودش رضایت داد و با مسئولیت خودش اینکارو کردیم پس شکایت هم نمیتونی بکنی. اونجا تازه میفهمه سیاوش که اون ۲۰ دیقه ای که نغمه و دکتر تنها شدن و به واسطه استرس اونو از اتاق بیرون کردن درواقع چه اتفاقی افتاده.
هستید؟
دیگه همونجا سیاوش و خانوادش از بیمارستان میرن خونه سیاوش دیگه نمیمونه حتی حال نغمه هم ببینه. حالش داغون بوده تا اینکه پدر مادر نغمه زنگ میزنن خونه سیاوش اینا میگن دختر ما هم افتاده گوشه بیمارستان یه سراغ ازش نمیگیرید اونم بچه شو از دست داده
بچه زمان بدنیااومدنش برسه بدنیا میاد طبیعت زایمان همینه
نمیشه بچه رو به دلخواه تو رحم نگهداشت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز