2777
2789

وقتی سیاوش میرسه میبینه نغمه خیلی خوشحال داره از مطب دکتر میاد بیرون و سیاوش رو میبینه و میگه همه چی اوکی بوده خیالت راحت. 

تازه دیدی دکتر اشتباه میکرد ممکنه اصن بچه ما همون مرداد ماهی بشه. شایدم مثل برادرش ۹ مرداد به دنیا بیاد.

سیاوش براش عجیب بوده و شک میکنه ولی خب کاریم نمیتونسته بکنه.

خلاصه یه مدت میگذره و یه روز که داشتن لوازم بچه میخریدن و اتاقشو اماده میکردن نغمه به سیاوش میگه تم اتاق شیر باشه. (شیر نماد ماه مرداده) سیاوش دیگه قاطی میکنه میگه اخه چی میگی 

چرا شیر باشه از کجا معلوم تیر به دنیا نیاد تو رو خدا انقد به این خرافات فکر نکن. برای سیاوش خیلی عجیب بوده این اواخر رفتار های نغمه. تو اون دوسالی که زندگی میکردن انقد شدید این چیزارو ندیده بود که تو این مدت بارداری داشت میدید.

خلاصه نغمه میگه باشه حق با توعه اصن ممکنه تیر ماهی باشه ولی بخاطر من تم اتاقش شیر و رنگ زرد باشه. 

خلاصه سیاوش هم قبول میکنه. 

همون اواخر تیر ماه بود حدودا ۲۸ تیر که نغمه یه درد وحشتناکی میگیره

دیگه سیاوش میترسه و فکر میکنه وقت زایمانه و نغمه رو سوار ماشین میکنه تا برسونتش بیمارستان. 

تو راه بیمارستان نغمه گریه میکرده و با حرص میکوبیده رو شکمش میگفته نه الان نباید بیای. الان وقتش نیست حق نداری الان بیای و اینا.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



وا دیوانه بوده

وواقعا درگیر این چیزا شدن خیلی ترسناکه بیش از حد ترسناکه دقیقاً مثل یه چاه یه که هر لحظه بیشتر توش فرو میری امیدوارم واقعاً خدا به همه این آدما کمک کنه به نظرم بهترین کار اینه وقتی یه همچین وسواسی سراغ آدم میاد قبل اینکه خیلی حاد بشه با قرآن خوندن و تراپی و مدیتیشن سعی در کنترلش داشته باشه

یا علی....خانما درخواست دوستی میدید قبلش تو یکی از تاپیکام کارتون رو بگید که رد نکنم...تاپیک اولم همیشه بازه هر کس بخواد میتونه اونجا کامنت بذاره.....به حق شهدای کربلا اللهم عجل لولیک الفرج 🌱

سیاوش داد میزنه سرش میگه بس کن دیگه چرتو پرت نگو انقد اتفاقی برای بچم بیفته مقصرش تویی. مهم اینه که سالم باشه. 

خلاصه میرن اتاق عمل و نغمه اونجا داد میزده که سیاوش به من استرس میده حالمو بد میکنه از اتاق بره بیرون. سیاوش رو از اتاق میفرستن بیرون بعد یکی دو ساعت دکتر میاد و سیاوش که نگران بوده وقتی ماجرا رو میپرسه دکتر میگه همه چی خوبه و نگران نباشید. یه حمله شبیه زایمان بوده و هنوز وقتش نیست. 

سیاوش خیلییی شوکه میشه. تعجب میکنه و میگه اخه اون همه درد و اون وضعیت اصلا همچین چیزی رو نشون نمیداده. میره بالاسر نغمه که بهش کلی مسکن زده بودن و بی حال بود و انقد گریه کرده بود صورتش پف کرده بود. اولین چیزی که نغمه میگه این بوده که با یه لبخند عجیبی میگه دیدی گفتم به دنیا نمیاد؟ سیاوش میگه اونجا اولین جایی بود که یه جنون عجیبی تو نگاه و صورتش میدیدم و واقعا ترسیده بودم. 

سیاوش با پدر مادرش صحبت میکنه و این موضوع رو میگه بهشون ولی اونا میگن نه حساس شدی وقتی دکتر گفته مشکلی نیست پس نباید نگران باشی و به فکر زنت باش و حالش خوب نیست و مراقبش باش و اینا.

برمیگردن خونه نغمه استراحت مطلق بوده و حالش افتضاااااح. تکون نمیخورده و بالا میاورده سردردای شدید و کلا داغون. 

سیاوش میگه بدترین روزای عمرم بود. انقد حال نغمه بد و عجیب بوده. خلاصه چند روز به همین منوال میگذره. یه روز نغمه میگه نه حالا زوده یه هفته دیگه هم وقت داریم. اونجا سیاوش دوزاریش میفته و میگه نکنه نغمه کاری کرده بچه تو شکمش بمونه تا مرداد ماه به دنیا بیاد؟ به پدر و مادرش میگه اونا هم باز میگن نه بابا بعید میدونیم همچین چیزی بشه و اینا

۱۰ روز میگذره. فکر کنیدددد

تا اینکه شب قبل تولد پسر اول نغمه، نغمه پا میشه ساک جمع بکنه و میگه فکر کنم وقتشه و باید بریم بیمارستان. اونجا دیگه سیاوش تازه متوجه میشه چه خاکی تو سرش شده و مطمئن میشه نغمه این همه مدت این درد رو تحمل میکرده تا طولش بده و بچه رو همون زمان به دنیا بیاره. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   gthllwthy  |  13 ساعت پیش
توسط   ابروکمونی۳  |  5 ساعت پیش