من دلمه واقعا ازش سرد بشم حالا که درست نمیشه...حداقل اینجوری دیگه اگه رفتم پی زندگیش منم راحت زندگی میکنم با چشم باز انتخاب میکنم به زندگیم ادامه میدم ولی الان اگه تموم کنیم همه چیزو شک ندارم اگه نمیرم حداقلشو دیوونه میشم باید بستریم کنن
نمیدونم پیشنهاد خوبیه یانه ولی فکر میکنم نتیجه بده
به مامانت بگو زنگ بزنه اندازه مادر شوهرت و دقیقا توهم مثل شوهرت با مامانت حرف بزن، به مامانت بگو دم به دقیقه زنگ بزن شده ساعت کوک کنه یادش نره ولی به تعداد دفعاتی که مادر همسرت زنگ میزنه بگو در روز و وقتی شوهرت هست زنگ بزنه ، بذار شوهرت شرایطت رو متوجه بشه ، اونو تو شرایطی که خودت هستی بذار تا متوجه عمق فاجعه بشه .
چرا باور نمیکنم ،شوهر منم همین بود یه بار بهش گفتم مردایی که بدبینن ،از تو خونه خودشون بدبین شدن ،از خواهر مادر خودشون چیزی دیدن بدبین شدن وگرنه که بخاطر دختر همسایه که ادم بدبین نمیشه سکوت کرد ،البته این حرفو تو بحثامون نگفتم یه داستان سر هم کردم بعد اینو گفتم ،البته اون فهمید منطورم به خودش چون مستقیم بهش شلیک نکردم لال شد نتونست حرف بزنه فقط گوش کرد😅
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز