2777
2789
عنوان

آخرش امروز عروسمون صداش در آمده

834 بازدید | 37 پست

بچه دیروز تایپیک زدم برادر زامو نمی تونیم جمع کنیم امروز عروسمون به جاریش گفته این از لجش این کارو می‌کنه چه خاکی به سرمون بریزیم

باباش  نمیتونه بره یه خونه دیگه بگیره؟؟؟؟

زندگی من، خانواده ی من 🤗🤗                                        من دوتا دختر ناز با یه گل پسر دارم ❤️.                              اول اسمامونو  کنار هم گذاشتیم شد 😍هم نفس😍خدا جونم کاری کن مردم سرزمینم همیشه خوش حال باشن و از ته دل بخندند.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



قبل ازدواج باید پسر ب این بزرگیو راضی میکردین و توجیح

تاپیک قبلش رو بخون خود پسره رفته پیش عروس خانم گفته من راضی ام حالا خودشم داره میزنه زیر همچی

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

بچه ها این پسر برادرم بعد از فوت مادرش تا دیروز نمی‌رفت خانه شون جای باباش الان که باباش زن گرفته ول ...

بزرگتری کسی ندارید گوشش رو بکشه ادب بشه؟

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

قبل ازدواج باید پسر ب این بزرگیو راضی میکردین و توجیح

بابا به قرآن راضی بود  اصلا خودش رفته بود با دختره صحبت کرده بود الان نمی‌دونم چه خاکی دور از جون ریخته تو سرش

از داداشم عموش حساب میبره میگه دیروز گفته .گفته عمو مگه خونه ی خودمون چشه

چی بهش گفته؟ خب رک بگید زشته مرد گنده اینکارا چیه اخه 

حق داره بالاخره مادرش فوت شده ولی دیگه تا این حد؟

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

اول تکلیف بچه هاش رو مشخص میکردین بعد براش زن میگرفتین

پسر کوچکه ۸سالشه عروسمون قبولش کرده بزرگ هم سربازه مثلاً الانون سنگ کلیه داره مرخصی گرفته آمد بست نشسته خانه ی باباش

یاد همشهریمون افتادم پسرش انقد اذیت کرد تا زن دوم رو طلاق داد باباش

مثلا غذاش رو شیرین میکرد یا میآورد میذاشت زیر لحاف اصلا یه کارای عجیب غریبی بعد میزد به نام زنه که یعنی دیوونه ست 

آخرشم موفق شد

اینم بگم پیش باباش نمی‌رفت تا زن گرفت رفت اونجا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز