نه اصلا و ابدا
پس واسه چی از تفریحاتم گذاشتم ، از مهمونام گذشتم ؟؟
واسه چی با اینکه با پدر مادرم تو یه خونه زندگی میکردم ولی هفته به هفته اصلا نمیدیدمشون و تو اتاقم حبس بودم؟
واسه چی استرس پرزنت دادن و صحبت کردن توی جمع و جلوی استاد رو میکشیدم و از ترسش ۴ تا تبخال تو صورتم میزد؟
واسه در به در دنبال استاد و تاییدیه پورپوزال میدوییدم
واسه چی ۵ صبح از خونه راه میفتادم میرفتم دانشگاه ۱۲ شب میرسیدم دوباره روز از نو روزی از نو ؟
واسه چی سرکار میرفتم و درامدم رو خرج اکانت هوش مصنوعی و رساله نویسی و اینجور چیزا میکردم ؟
که تهش همه رو ول کنم برم آروغ بچه بگیرم؟!