مترو خیلی شلوغ بود سریع اومدم سوار شم درا بسته نشه. بعد یکم گذشت حس کردم یکی دستش جاییه که نباید باشه. هی به مرد جلوییم نگاه کردم دیدم نه اون نیست دیدم یکیه که کنارم بوده به زور دستش اینوره. هی کیفمو میکشیدم اینور متوجه شه بکشه کنار اول فکر کردم حواسش نیست بعد دیدم نه انگار از قصده. هی سعی میکردم کیفمو جا به جا کنم یا حرکت کنم ولی نمیشد حرصم گرفت یدفعه بلند گفتم آقا دستتو میکشی اونور.
بعد بغضم گرفت خودم
دلم میخواست بهش فحش بدم یا بزنمش که حرصم خالی شه الان خیلی حالم بده حس کثیفی دارم😭😭
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.