کسی رو دیدید که زندگی پس از مرگ رو دیده باشه

این خونه کدوم شهر هست؟

دقیقا

شما از همین الان تصمیم‌بگیرین که دیگه حق الناسی رو ضایع نکنین و حق الله‌رو هم‌بجا بیارین

خدا وند  دری رو بروی شما باز‌میکنه تا بتونین جبران‌کنین

اینو قطعی میگم

بگیدکدوم شهرهستین یه وقت ماهانریم سراغ اون خونه😰

میدونه چی برام عجیبه ،اون خبرایی که میدن.از همه عجیب تر خبر مرگ آدمایی که دیدن و اینکه کی میخوان فوت کنن که دقیقا درست از آب در میاد.

یادمه یه نفر تو سایت میگفت اینها به شعور جهانی (یعنی مغزهای آدم های دیگه ) وصل میشن و مطلع میشن.

اما کدوم شعور انسانی از مرگ دیگران خبر داره؟ یا اینکه از اتفاقاتی که نیفتاده خبر داره؟

یه چیزی مثل رویاهای صادقه که میان از یه موضوعی مرده ها خبر میدن و اتفاق میفته.

برام جالبه.قطعا چیزهایی بعد از مرگ هست.اما چی معلوم نیست.

منم همین باور و دارم

نمیدونم عزیز...شاید اینجورباشه ..

در رابطه با سوالت چند سال پیش ی کلیپ دیدم یادم نیست ایرانی بود یا‌نه ولی طرف تجربه نزدیک ب مرگ داشت، پیگفت ی نفر  دست گذاشته روی شونه‌ام میخواستم برگردم ببینم کیه گفته برگردی تمومه برنگرد من رو ببینی حالا نمیدونم در چ حد درسته🤷‍♀️

عزرائیل واسه همه موقعی که مرگشون رسیده باشه میاد

البته نحوه اومدنش و چهرش نسبت به انسان خطا کار و درست کار فرق می کنه

خدا خودش گفته خوابیدن هم مرگه اما روح هاتون رو بهتون برمیگردونیم وقتی بیدار میشین. 

کتاب های سه دقیقه در قیامت

بازگشت

شنود

تقاص‌

با بابا

همه‌تجربیات عالی نزدیک به مرگ‌ هستن از‌نشر شهید ابراهیم هادی

شنیدم

مامانم نه در حد دیدن اون دنیا اما یادمه سالیان پیش حدو ۳۰ سال پیش که هنوز این مباحث باب نشده بود همیشه میگفت تو ۱۷ سالگی یه عمل داشتم که از بالای گوشه ی اتاق عمل خودم،دکترها و همه ی اتفاقات رو میدیدم...

همکلاسیم هم حدود ۲۵ سال پیش تعریف میکرد که عموش توی جبهه ترکش میخوره توی مغزش و شهید میشه و میذارن سردخونه روز بعد که خواستن خاکش کنن میبینن جای نفسش روی پلاستیک بخار داره و میفهمن زنده ست ومیبرن بیمارستان احیا میکنن و عموش گفته که من توی باغ زیبا بودم و اصلا سردخونه و اینا یادش نبوده و...

اینا الان حدود ۵ یا ۶ ساله که تو برنامه ی زندگی پس از زندگی زیاد مطرح شده وگرنه  خیلی ها از جمله خودم اصلا نشنیده بوددیم این چیزارو

خدا  مارو ببخشه 

من که میترسم 

ی خوشگل لایکم کنه بعداً بیام بخونم 🥰

شناسایی میشم بگم.وفی اینو بگم بهت خونه پدر من شهری دیگس باشوهرم و بچم برمیگشتیم سوار یه ماشین شدیم که اونم مسیرش شهر مابود خلاصه حرف حرف که ما گفتیم همینجا دور میدون پیاده میشیم گفت من مسیرم شهرکه گفتیم عه ماهم مسیرمون اونجاس بعد که نزدیک شدیم نگو اونم خونش چند کوچه بالاتره بعد گفت خونتون کجاس ما گفتیم تو همین کوچه همین که گفتیم گفت تو این کو یه خونه هست طبقه بالا پایینش انباره چسبیده به مغازه اونجا جندداره همین که گفت من فتم ما اونجا زندگی میکنیم بعد گفت عه شوخی کردم یعنی مطمعن شدم ولی شوهرم باور نمی‌کرد گفتم این مرد از کجا مارو می‌شناسه که بگه بعد من گفتم گفت شوخی کردم من تو این خونه نمی‌مونم به اصرار من خونه گرفت رفتیم من خودم کلی اذیت شدم الآنم پر چشام اشک میشه یادم میفتع