خدارو شاکرم که این سفر رو به عشق امام رضا (علیه السلام ) اومدم و آقا خودش ما رو طلبید
.
ولی خب این سفر قرار بود خوب پیش بره
من با شوهرم اومدیم. ی جورایی ماه عسل
از اول همش دعوا بود. الانم که بهم گفت امروز حوصله ندارم تو برو بیرون . منم گفتم نمیرم با هم بریم . گفت یعنی چی برو . شاید بخواییم تنهایی بریم حق نداریم منم تنها زدم بیرون ..
واقعیتش انقدر گریه کردم چشمام پف کرده الان تو صحن تنها نشستم .. و واقعا نمی دونم چیکار کنم ..
ببخشید دوباره تاپیک زدم
خواستم بیشتر نظرات شمارو بخونم🫶🏻🫶🏻
🥲🥲🥲
براى چى دعوا كردين
التماس دعا زيارتت قبول باشه
ازت ی خواهش دارم من برات سوره یس میخونم توام تو حرم ی یس ب نیت معصومه هدیه ب امام رضا بخونی
ممکنه؟
بمیرم برا دلت🥲
دوستان چند نفر لطفا تاپیک آخرمو گزارش بزنید
هر کسی کرد لایک کنه این کامنتو براش آیت الکرسی میخونم 🩷
چشماتو ببند
خودت و زندگیت رو به دستان امن خدا بسپار
بعد قران بخون آروم بشی
تهش خودمونیم و خدا...
واقعا ناراحت شدم برات....
ب امام رضا بگو دردتو اون دارع گوش میده ب همه حرفات
چرا اخ هنوز اول زندگی حصله نداره
سلام عزیزم برا منم دعا میکنی امتحانمو پاس شم؟ من خیلی دورم خیلی دور
دعا کن نمازتو بخون برگرد هتل استراحت کن باز دوباره شب برو شبش خیلی باصفاس
از خود آقا بخواه مشکلتون رو برطرف کنه
امام رضا(ع) خیلی زود حاجت میدن همه میگن ایشان دلشون کوچیکه اونقدر طاقت ندارندکه چیزی بخوای ازشون و عقب بندازن.
خودم تجربشو دارم
قبلا ی حرفی پشت سر فامیلمون زده بود . بعد نمی دونم چ صحبتی پیش اومد بهش گفتم توام اونو گناهشو نشور . از کجا معلوم همچین ادمی باشه . گفت الان چیشد یهو بافتی رو این قضیه که دعوامون بشه . الان چرا از اون طرفداری میکنی ؟
واقعیتش خیلی مغروره گفتم ناراحت شدم . گفت خب بشو
بعدش گفتم به غلط کردن افتادم با تو اومدم مسافرت
قبلشم کلی چیزای جزئی بود همش ناراحتی و دعوا پیش اومد
