طولانیه حوصله نداشتی تا وسطاش بخون
ولی همینکه اهمیت دادی خیلی برام مهم بود:)
از روزی که یادم میاد یه خونه که همش تو جنگ و دعواست
بابایی که سرجمع تو کل عمرش سه سال نرفته سرکار و همش پای پیک نیک
و بقبه عمرشم خواب بود
اونا دعوا میکردن مامانم حالش بد میشد من از استرس بگا میرفتم
مامانم با من دردودل میکرد من از جوونیه نابود شدش اتیش میگرفتم
و افسردگی گرفتم
بخاطر جوی که توش بودم وجودم پرخشم بود و هیشکی نمیفهمه وجودت پر خشم بشه یعنی چی و چجوری از درون نابودت میکنه
کل عمرمون با فقر گذشت نه خوردیم نه پوشیدم نه حتی تا پارک سرکوچه رفتیم گشتن که بماند
مدرسه مامانم با التماس بدون پول ثبت نام میکرد لباس فلانیو میپوشیدم بدون لباس گرم تو صف مثه سگ میلرزیدم
مامانم کفش دخترعمم گرفت باهاش برم مدرسه
ولی شنیدم که دخترعمم گفت من دلم نمیخواد کفشمو بدین بهش به من چه نداره:)💔
میرفتم مدرسه استرس اینکه مامانم با اون وحشی تنهاست میومدم خونه از گشنگی دلم ضعف میرفت
دم عید مامانم بخاری میفروخت لباس بخریم:)
من مامانم داداشم هرچی پول درمیاوردیم اون کثافت ازمون میگرفت
همتون یه غذایی هست که دوست نداشه باشین من اگه شب اون غذارو داشتیم انقد با کمربند کتک میخوردم بعدم باید سرسفره با بغض غذا میخوردم
بعد دوباره با کتک مجبورم میکرد ظرف بشورم
با چاقو تهدیمون میکرد یه بارم چاقو زد تو پام
اگه یه کاریو نمیخواستم بکنم با کتک مجبورم میکرد
اگه مامانم به فامیلاش زنگ میزد یا اونا میومدن جنگ بود حتی بدون اجازش خونه اونام نمیتونست بره
بهمون مثه بیغیرتا میگفت جن ده این
نمیتونستم برم بیرون یه دوری بزنم
کتک میخوردم در خونه قفل میکردن
وقتایی که میرفت سرکار بعد اینکه یه سال خوراکیهایی که هوس میکردمو نمیتونستم بخورم
یهخوراکی میخریدم کلی فحش میشنیدم
میرفتم سرکار پول نمیدادن ناهار ببرم پول نمیدادن حتی صبحونه بخورم میگفت بجای صبحونه گه بخور
یه بار داشتم خونه رو جمع میکردم بهم گفت روغنو نبر گفتم میبرم لازم شد برمیگردونم
بعد دیدم بین زمین و هوا معلق شدم و محکم خوردم زمین
خیلیا میگفتن خوشگلی مامانم میگفت کی تورو میگیره میترسم بمونی خونه،دختر داداشم از تو خوشگلتره و.... همیشه حسودیمو میکرد:)
یه مشکلی داشتم پول داشت نمیداد برم دکتر
پول داشت نمیداد لباس بخرم
از کمربند خوردن تا خورد شدن گلدون تو قفسه سینم تا پرت کردن قابلمه که توش ابجوش بوده تا دوبار سیلی خوردن تو جمع تا اینکه یه بار منو زد بعد گفت از دست پسرم اعصابم خورد بود اینو زدم
یا همیشه میرفت داداشمو بزنه میخندید میگفت من اینو میخوام بزنم خندم میگیره(خوشحالم کتک نخورده)
ولی منو میزد
نه پول دادن برم دانشگاه
نه پول دادن برم کاری یاد بگیرم
عملا نه مهر و محبت پدر مادر دیدم نه توجه و مراقبتشون نه از نظر عاطفی حمایتم کردن نه مالی هیچی نبودن برام
کل زندگیم بخاطر این دوتا عوضی نابود شد
اون همهههه پشت مامانم بودم
یه بار میخواست بزنتش رفتم جلوشو بگیرم حمله کرد سمت من تف کرد تو صورتم
مامانم نگفت حالا که بخاطر من اینکارو مرد یه چیزی بهش بگم😳
و تو کل عمرم یه بارم طرفمو نگرفت نگفت منم ادمم
بعدها بزرگتر شدم دیدم مامانم چقد عوضیه
ببخشید ولی اگه یه مجسمه از خ..ایه براش درست کنن میپرستتش
خایمالیه دومی نداره باورتون نمیشه
مسئله مهمی نیست اینی که تعریف میکنم ولی خب اینم یکی از کاراش بود
من همیشه هرچی میگرفتم میدادم بهش بزور که اونم بخوره تنها از گلوم پایین نمیرفت
اگه یه بار بهش نمیدادم میگفت چرا تو بخوری؟تو تنهایی بخوری؟دلش راضی نمیشد بخدا انقد عوضی بود😐
خودش چیزی میخرید یه بار تعارف نمیکرد اخرش میگفت عه یادم رفت
ولی همیشهههه یادش میموند برای شوهر عوضیشم بخرن😐😂
بحث من اون خوراکی نیست بخدا بحث اینه که من براش چطوری بودم اونم چطوری بود و این موضوع خوراکی تو همه مسائل دیگم صدق میکنه
دیشب چون مامانم با خالم تلفنی حرف میزد هرچی فحش تونست بهش داد که مارمولکه،مثه زنای مردم بود کاش خره خاک تو سرش و....
امشب از درد پریود گرفتم خوابیدم بعد بیدار شدم دیدم مرتیکه عوضی باز داره پشت سر من زر زر میکنه(بچها فکر کنید من هیچکاری نمیکنم که بهم گیر داده بشه ولی بقران از خوابیدن دسشویی حموم رفتن بیدار شدن غذا خوردن گوشی برداشتن بیرون رفتن حتی لامپ یا بخاری روشن کردن یه چیزی درمیاره برای گه خوری)
داشتم میگفتم چون خوابیدم داشت زر میزدو برای چیزای دیگه داشت فحش میداد
بعد من رفتم حموم چون پریودم لباسام کثیف بودن شستم و خودمو شستم و چون خونریزی داشتم حمومم شستم با اینحال خ زود اومدم بیرون
اومدم بیرون دیدم باز داره پشت سر من گه میخوره چرا رفتم حموم چرا ابگرمکن روشن شده بعدم میگفت کدوم بچه ایو دیدی حسودیه باباشو کنه😐
بخدا من اینو خرمم حسابش نمیکنم اصلا پدر خودم نمیدونمش دگ حسودی چه ک صیهههه؟