همین دیگه خودشون ذاتشون خرابه فکر می کنن بقیه هم مثل خودشونن
یه بنده خدایی یه شوهر بددل داشت یه بار باهاشون رفتم بیرون بازار ،می خواستیم از خیابون رد بشیم به زنش اجازه نداد موقع راه رفتن هم یهو می رفت پشت زنش راه می رفت بعد یه دفعه می رفت پهلوی راستش راه می رفت یهویی مس پیچید پهلوی چپش راه می رفت
حالا زن بیچاره اش هم یه مانتو کلفت و بلند پوشیده بود روش هم چادر سرش کرده بود و فقط دماغش دیده می شد
تقصیر زنش هم بود زیادی رو داده بود به مرتیکه ،چند وقت بعد هم مرده خیانت کرد به زنش
تو رو خدا از حقت دفاع کن و اصلا بهش رو نده ،خانم باش با وقار باش ولی خودت باش نه به خاطر اون مردک و اصلا هم ازش نترس