2777
2789
عنوان

حسودی میکنم بهش

178 بازدید | 23 پست

واقعا خیلی حسودیم میشه به خواهر شوهرم ، خواستگارای ما سنتی هستن و تقریبا پدر و مادر خانواده انتخاب می‌کنن خلاصه یه خواستگار همه چیز تموم برای خواهر شوهرم اومد تازه خانواده ی همسرم ناز میکردن این اولین و آخرین خواستگارش بود ما چون با فامیل وصلت میکنیم مطمئن بودیم کسی از فامیل نمیاد براش چون قیافه اش معمولی و اخلاقش خیلی بد و آداب و معاشرت هم بلد نبود خدایی همش میگم شانسش رو نگاه من خودم خیلی ازش سرترم و تو خانواده ی آزادی بودم ولی از وقتی ازدواج کردم گیر یه خانواد ای افتادم که خیلی محدود می‌کنن ولی خواستگار خواهر شوهرم خیلی روشن و فکر و خوبه از همون اول مستقل زندگی می‌کنه ولی من 5 سال با خانواده ی شوهر یکجا زندگی کردم هیچ وقت شوهرم اهل تفریح و گردش نبود ولی خواستگار خواهر شوهرم هست الان همش با خودم فکر میکنم من چیم کم بود اونو ببین نصف منم زیبا نبود ولی بدبخت شدم با شوهرم و تفکراش همش میگم خوش به حالش و همش در حال مقایسه هستم منی که پدرم خیلی ما رو می‌برد گردش و تفریح اسیر دست شوهرم و خانواده اش شدم ولی خواهر شوهرم که اصلا بیرون نرفته نامزدش هم روشن فکر و هم اهل گردش و تفریح و هم خانواده دوست 

الان همش با خودم میگم مگه من چی ازش کمتر داشتم که روز خوش ندیدم با این خانواده عمرم و جوونیم تباه شد ، تو تمام بدبختی های من خانواده ی شوهرم دست دارن چون خیلی دخالت میکنن تو زندگی مون شوهرم باید آب هم بخوره از پدرش اجازه بگیره 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



شوهرت انتخاب خودت بودهباید می‌شناختیش قبل از ازدواج اینا ربطی ب خوشگلی و شانس نداره

انتخاب خانواده ام بود و خیلی هم سخت گیری میکرد برای خواهرش ولی همین قدر نمیدونه که این زن منم دختر یکیه خواهر یکیه 

اینا دیگه الات فقط از زندگی خودت متنفرت میکنه مامان من ی حرفی داشت همیشه میگفت قبل ازدواج چشماتو خوب بازکن بعد ازدواجم چشماتو ببند باید به انتخابت اونموقع دقت میکردی دیگه

تو گرچه از ابتدا ممنوع بودی اما اسمت هوای حرام نفس کشیدنم بود و من هربار صدایت میزدم جانم چه شیرین میرفت
زندگیتو مقایسه نکن

نمیشه واقعا من همش التماس شوهرم میکردم که از خونه ی پدرش بریم مستقل بشیم نشد ولی همین شوهرم شرط گذاشت که باید خونه جدا باشه که خواهرم اذیت و معذب نشه 

اینا دیگه الات فقط از زندگی خودت متنفرت میکنه مامان من ی حرفی داشت همیشه میگفت قبل ازدواج چشماتو خوب ...

انتخاب پدر و مادرم بود شوهرمم تا الان اولویتش خانواده اش هستن خیلی شکاکه و بد دله 7 ساله ازدواج کردم یه شب نگفت بیا با هم بریم بیرون 

انتخاب پدر و مادرم بود شوهرمم تا الان اولویتش خانواده اش هستن خیلی شکاکه و بد دله 7 ساله ازدواج کردم ...

مگه خانواده ازادی نداشتین چرا باهاشون راجبش صحبت نکردین الان فقط یکم سیاست داشته باش و شوهرتو دستت بگیر شاید کمی بهتر شدن

درسته الان خیلی ازاون وقت گذشته اما ازدواج سنتی واقعا خوب نیست بعد ی عده میان میگن نه دوستی زشته اشنایی بده

تو گرچه از ابتدا ممنوع بودی اما اسمت هوای حرام نفس کشیدنم بود و من هربار صدایت میزدم جانم چه شیرین میرفت
انتخاب پدر و مادرم بود شوهرمم تا الان اولویتش خانواده اش هستن خیلی شکاکه و بد دله 7 ساله ازدواج کردم ...

الان بچه داری؟ مستقل هستی؟

برو خدا رو شکر کن خواهر شوهرت ازدواج کرده و مستقل هست و محتاج پدر و مادرش و شما نیست.شوهرش خوب باشه اخلاقش روی شوهر شما هم اثر خوب میزاره

الان بچه داری؟ مستقل هستی؟برو خدا رو شکر کن خواهر شوهرت ازدواج کرده و مستقل هست و محتاج پدر و مادرش ...

بچه دارم به ظاهر مستقلم از روزی از اونا جدا شدم انگار شوهرم موند همونجا و من تنهایی اومدم بیرون از خونه ، شوهرم صبح می‌ره شب فقط واسه خوب میاد یه شب اگه نره پدر شوهرم دعوا راه میندازه هیچ وقت هیچ لذتی از زندگی دو نفره نبردم هیچوقت تنها نبودیم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792