اسم کاری ک کرد رو چی باید گذاشت البته من خندم میگیره
ما مستاجریم طبقه همکف دو واحد و ی انباری رو پشت بوم واس صابخونس ک کلا شهر دیگه هستن وسایلاشون هس خونه رو سپردن ب من رفتن بعد مدت ها زن صابخونم زنگ زد گف چند تا فرش تو انباری دارم قراره پسرخاله هام بیان ببرن تو همراهشون باش مال تو رو اشتباهی نبرن(چون منم وسایل اضافمو نظیر فرشامو...گذاشته بودم)خلاصه اومدن فرشارو سوار وانت کردن خودشونم سوار موتورشون شدن رفتن منم با بچه هام خونه تنها بودم تا این دو تا پسرخالش ک رو موتور بودن از در خونه رفتن شوهرم همون موقع رسید من دم پنجره بودم دیدم ک با چ سرعتی رفت اونارو تعقیب کرد و برگشت با ی حالتی ازم پرسید ک اونا کی بودن منم واقعیت رو گفتم ولی کلی حالش گرفته بود البته من ب ی ورمم نگرفتمش ولی الان چند روز گذشته فکرم خراب ...امروز ک تلفنی با صابخونم درددل میکردم(اشنا هستیم و ارتباط داریم) جریانو گفتم میترسم شوهرم نکنه خودش ی غلطایی میکنه و ب من شک داره
البته من ب شوهرم گفتم خاستم پسر بیارمم مطمن باش تو وقتی رفتی جاده با خیال راحت میارم چون تا دو س روز نیست شوهرم عذر خاهی هم نکرد فقط گف تازه رسیده بودم خونه ک دوتا پسر جوان غریبه از در خونه بیرون رفتن