سلام به همگی.خوبید؟امیدوارم خوب باشید.من چندسالیه خواننده نی نی سایتی بودم و حقیقتا خیلی ام استفاده کردم از نی نی سایت ولی تاحالا فکرنمیکردم یه روزی تاپیک بزنم و ازشما دوستان نظربخوام با وجود مشکلات کوچیک و بزرگی که داشتم.نمیخوام خیلی سرتون درد بیارم برا همین نمیدونم ازکجا شروع کنم و چقدر بگم؟😐من چندسالیه ازدواج کردم و یه دختر تقریبا یکساله دارم،با عشق دوطرفه ازدواج کردم و تا الان خیلی مشکل حادی تو زندگیم نداشتم جز بحث و دعوا سر خانواده همسرم که از عقد تا الان داشتیم.واقعا فکر میکنم الان تموم راهو اشتباه اومدم بااینکه همیشه فکر میکردم راه درستی رو رفتم.😢😢😢
الان که دارم اینارو مینویسم خونه ی پدرمم با دخترم و دستام از ناراحتی و فکر بی حس شدن و خواب رفتن و درد میکنن.
موضوع اینکه خانواده همسرم همیشه با حرفا و کارای زشتشون و بددهنیاشون و حسادتاشون و دروغایی که برام دراوردن خواستن منو با شوهرم بد کنن ولی خب خداروشکر نتونستن منو با دروغاشون بد نشون بدن ولی اعصابمو خراب کردن و رو زندگیم خیلی تاثیرگذاشتن،شوهرمم میدونه خانوادش چطورن ولی آخرش هرجورم که باشن خانوادشن و میگه نمیشه بزارمشون کنار.من تا الان با همه ی بددهنی ها و هرچی که بوده گذرونده بودم و هیچ وقت مثل خودشون نمیتونستم بی ادبانه رفتارکنم ولی دیگه طاقتم طاق شد یه روز و یکمی از کاراشونو به رو اوردم(البته اصلا بی ادبی نکردم برخلاف اونا) و دعوا شد و یه مدته که رفت و امد نداشتم که دیروز شوهرم خواست بچه رو ببره پیششون که اجازه ندادم تنهایی بره و خودمم دلم راضی نبود که برم، گفتم میشینم دم در تا برید وبیایید ولی بحث و دعوای خیلی بدی شد اخرش با عصبانیت من اول و بعدم اون.
حالا در حال حاضر با ناراحتی تمام دارم به طلاق فکرمیکنم،ولی اصلا به بعدش نمیتونم فکر کنم واینکه پدرمم به خصوص سنتی هست و نمیپذره ولی من دیگه واقعا کم اوردم و خسته ام از بحث و دعوا سرخانوادش😭😭😭😭
شما اگه جای من بودید چیکار میکردید؟؟؟؟
وای خیلی زیاد شد حرفام،ببخشید.🙏
بازم اگه برای کمک بهم سوالی داشتید بپرسید تا جایی که شناسایی نشم و بتونم جواب میدم،هرچند فک میکنم خیلی توضیح دادم،امیدوارم شناسایی نشم.
ممنون عزیزا.💐
بنظرم این مشکلات تو هر خانواده ای هست حالا باشدت کمتر و بیشتر .
اگه شوهرت قبول داره که خانوادش بد هستن و به شما سختگیری نمیکنه یعنی توقعات بی جا از شما نداره مثلا برو کمک مامانم کن یا اینکه گیر بده بگه چرا با مادرم اینطور حرف زدی و اینا . اگه این مدلی نیس که خیلی خوبه و مشکل خاصی نیس فقط صبرتون تموم شده . در این صورت سعی کن پیشش از خانوادش بد نگی تو جمع خانوادش زیاد با کسی صحبت نکنی تا نخوان کنایه بزنن . اگه هم زدن فقط لبخند بزن طوریکه انگار نشنیدی یا با شنیدنش خوشحال شدی. اگه شوهرت میره خونه مادرش و برمیگرده و اخلاقش عوض میشه بجای اینکه به روش بیاری سعی کن اون پنج شیش ساعت خیلی قربون صدقش بری و بهش توجه کنی اونوقت خودش خوب میشه و حرفای مادرش یادش میره . اگه شوهرت برات چیزی میخره یا کار خوبی میکنه پیش کسی راجبش حرف نزن .
اما اگه شوهرتون هم پشت خانوادش هست و شمارو اذیت میکنه بحثش جداس.
سعی کن زیاد با خانواده شوهرت رفت و آمد نکنی
یا فقط با شوهرت برو و برگرد
به خاطر خانواده شوهر طلاق نگیر گلم
همه مردم از خانواده شوهر می نالند
و طلاق خیلی معایب زیادی داره
و نفر بعدی نمیدونی چقدر مشکل دار تر هست
تو قوی باش
خودت رو قوی کن
رابطه خودت و شوهرت رو قوی کن و عالی کن
اصلا تنها با خانواده شوهرت نباش
جلو اونها هم همش مثل پروانه دور شوهرت بگرد جرات نمیکنن حرف بزنن بهت
هر چی شما با هم بهتر باشین اونا بیشتر میترکن از حسادت
و بعد حساب دستشون میاد که نمیتونن بین شما رو بهم بزنن
شوهرت راست میگه خانواده اش هستن نمیتونه بندازین دور
فقط با مدیریت روابط حل میشه این موضوع
اگه گفت بیا کمکم فورا بگو مریضم بچم مریضه حالم خوب نیس سعی کن رابطه خیلی محدود بکنی باهاشون
عزیزم اصلا این موضوعی نیست که بخاطرش آخرین راه را انتخاب کنی
اکثریت خانواده ها این مشکل را دارند
شما میبینی بد هستند ارتباطت کم کن الان که قطع کردی
بذار همسرت بره و برگرده خودت هم برو ولی کم بمونید
یک ساعت در حد احوال پرسی
هم هوای شوهرت داشته باش هم سیاست به خرج بده
همه چیر کنترل کن
مردا از زن های غرغرو بدشون میاد خونواده براشون خیلی مهمه نقطه ضعفشونه بدشون نگو اتفاقا خوبی بگی اون بیشتر بهت علاقمند میشه
تا چیزی میشه سر و صدا درست نکن
وقتی ر و مخن دوربرشون نرو بچه ت را ب همراه شوهرت بزار گاهی ببره ی ساعتی باشه بعد بیاره شوهرتو بزار بره خودت نرو
الان من اصلانمیرم شوهرم هروقت بره چیزی نمیگم چون خودش زود برمیگرده بچهام هفته ای یکی دوبار میزارم برن ی ساعتی پیششون باشن بعدبیان خودم کاری بکارشون ندارم نه میرم نه حرفی این وسط ردوبدل نمیشه
ممنون از جوابتون و وقتی که گذاشتی.
نه خداروشکر شوهرم اذیتم نمیکنه و اینارو نمیگه هیچ وقت.
ولی اره به قول خودت صبرم تموم شده،خودشم خیلی مایل نیس بره اونجا ولی میگه نمیشه ام ارتباطو قطع کرد(البته بعضی وقتاام عصبی میشه خیلی کم یه چیزایی میگه که پشتشون دربیاد)
ولی دعوای بدی داشتم و حرمتا خیلی شکست خیلی.چون بچممو میخواست ببره بیرون به زور منم نزاشتم عصبی شدم.
یعنی شما میگید زندگیمو خراب نکنم و ادامه بدم بنظرتون؟
عزیزم اگه شوهرت رو دوست داری
مثل یه درخت قوی باش که ریشه اش تو خاکه با هیچ بادی تکون نمیخوره
نه مثل یه نهال ضعیف و کوچیک که یه نسیم هم اونو از جا درمیاره
هر حرفی ازشون شنیدی اصلا به خودت نگیر نشنیده بگیر بی تفاوت باش وگرنه اگه با کارهای اونا بخوای عکس العمل نشون بدی از پا درمیای گلم
بله چند سالیه بخاطر همین فشارایی که بهم اوردن همین کارو کردم و فقط با شوهرم میرم ومیام،ولی تا شوهرم حواسش نیس یا یه دقه نیس با زبون بدشون خوب نیش میزنن منو.هیچ وقت نخواستم و نتونستم مثل خودشون رفتارکنم،بقیه میگن مثل خودشون باش منم سعی میکنم ولی واقعا شخصیت خیلی وقتا حتی بااینکه عصبی ام اجازه نمیده.
اره عزیزم مهم شوهرته . وگرنه دعوای عروس و خانواده شوهر چیزیه که همیشه بوده و هست . سعی کن با محبت شوهرتو بکشی سمت خودت . بعد یواش یواش رفت و امدتو باهاشون کم کن . موقع سر زدن و دیدن کردن شوهرت تنها بره یا اگه میره یه ساعت بشینه بچتم ببره چه عیب داره .
موقع مهمونی و شب نشینی ولی تو وشوهرت باهم برید .
ممنون ازنظرت.
بازم همه رو با دقت میخونم و مرور میکنم.
واقعا هوای شوهرمو دارم خودشونم میبینن و میدونم ولی بعضی وقتا میگم شاید کمترش کنم شاید کمتر حسادت کنن واین کارارک بکنن؟؟ واقعا نمیدونم کدوم کار درسته
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز