وقتی تو یه دبیرستان خیلی معروف تدریس میکردم، یه شاگردی داشتمکه خیلی خیلی بی ادب بود، من عادتم اینه که شاگردی رو هیچوقت تو جمع تحقیر نمیکنم، مخصوصا دخترهای دبیرستانی که خب حساسن و غرور دارن. این شاگردم هرچی بی ادبی میکرد باهاش تو خلوت حرف میزدم و سعی میکردم باهاش راه بیام ولی ذاتش فرق داشت. یه بار وسط کلاس که درس مهمی روتدریس میکردم، هی دستشو بلند میکرد و اصراااار داشت سوالشو بپرسه،منمگفتم بفرما عزیزم، با یه لحن بد گفت: خانوم، یه سوالی ذهنمو درگیر کرده،شما ساعت چند از خواب بلند میشین که وقت میکنین انقددددد بمالین و بیایین؟( منظورش آرایشم بود که فقط یه ریمل بود و یه رژ کمرنگ،چون مدرسه ی سختگیری بود)
منم گفتم : عزیزم زمینه که داشته باشی فقط ۵ دقیقه زمان میبره، تو به فکر خودت باش.
دیگه بعد اون کلاس بچه ها اومدنگفتن خوب کاری کردین خانوم،فلانی خیلی بی تربیته وما از صبوری شما تعجب میکردیم. این شد که اون شاگرد دیگه سر کلاسم بی ادبی نکرد و رفتارش درست شد باهام!