من خیلی زندگی بدی دارم
شوهرم ادم هست که یه بار قبلا خیانت کرده ولی الان پاک ه
یه شک و تردید با من ه
یه غم تو دلمه
همیشه به فکر رفتنم
باورتون میشه شاید مشکل نباشه در ظاهر ولی از این ادم بیزارم
محبت کلامی داره ولی تو جمع خانواده ش محلم نمیده
ادم حمایت کر نیست
دخترم یه همکلاسی داره مادرش طلاق گرفته پدره زن گرفته
حضانت دخترشو هم گرفته زیر دست نامادری ه
هر وقت دیدم بدون خوراکی بدون لقمه مقنعه کثیف و چروکیده ناخن بلند اومده
من همیشه برای اونم لقمه میذارم که دخترم بهش بده
هر وقت اونو می بینم دلم کباب میشه و راضی م بسوزم ولی بمونم پیش دخترم