اول گریه کرد گفت یه چیزی بگم باهام دوست میمونبگی اینا بعد گفت هرچی گفتم دروغه دوتا بچه از شوهر قبلم داشتم که دیگه نمیتونم ببینمشون همه چی ول کردم فقط طلاق گرفتم بعد ۶ ماه که خانوادم هی پشتم نبودن اذیت میکردم با این شوهرم ازدواج کردم که زن اولش دوتا بچه داره و روستاس اینو شهر براش خونه گرفته میگه بیشتر اوقات تا آخر شب اینجاست بعد میره خونه زن اولش الان حالم بده میخوام رابطمون قطع کنم باز از یه ور دلم میسوزه نمیدونم سر در گمم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.