شوهرم امشب از سر بی پولی انقد عصبی بود یهو برگشت گفت خوشبحال دوستم یه زن گرفته پولداره باباش خونه و ماشینم داده بهشون. من چی یه زن گرفتم باباش دستفروشه دخترشم اینجا اسکاج میبافه میده باباش بفروشه . باکنایه داشت میگفت...
بابام ۸۰ سالشه لیف و اسکاج میفروشه یعنی تا ۱۰ ۱۵ سال پیش کارگری میکرد اما دیگه کمرش خمیده شده و ازکار افتاده بیمه ام نداره دیگه مجبور شد بره دستفروشی. وقتی ازدواج کردم شوهرم نمیدونست دیگه کم کم متوجه شد گاهس تو دعواها میکوبه تو سرم یا میگه خاک برسر داداشای بی غیرتت
منم گفتم بابام غیرت داره کار میکنه دزدی که نمیکنه دیگه روزیش انقدِ از بچگی کار کرده دیگه همین بوده