خواهرانه راهنمایی ام کنید
سلام دوستان شوهرم از همون بچگی مورد تبعیض خانوادش بوده بخصوص مادر و خواهراش ، از همون زمان بچگی اصلن بهش اهمیت نمیدادن ب هیچ چیزیش کلن آدم حسابش نمیکردن چون بچه وسطی بوده اینو همه عالم و آدم میدونستن ، از همون زمان بچگی دیگ کم کم پرخاشگر و عصبی بار میاد دیگ توان کنترل کردن اعصابش رو نداشت ، من اینا رو نمیدونستم قبل ازدواج ،زمانی ک اومد خواستگاری بهم گفت خانوادش پشتش نیستن و تک و تنهاست منم قبول کردم گفتم مرده جنم داره زندگی میسازه، از نامزدی عروسی و کلن ابن چن سال زندگی خانوادش اصلن بهش احترام نمیزارن حالا اینا ب درک ، حتی راضی نیستن ما زندگی مون پیشرفت کنه فقط وقتی شوهرم پول داشته باشه مثل پروانه دورش میچرخن نداشته باشه آدم حسابش نمیکنن شوهرم چن سالی فهمیده و خودشو ازش جدا کرده ولی اونا از این ک شوهرم چیزی بهشون نمیرسه همش آه و نفرین کنن شوهرم تصمیم ب قطع ارتباط گرفته و قطع ارتباط کرده شاید سالی یکی دوبار اونا رو میبنه ولی من نگران آه و نفرین هستم ک زندگی مون رو بگیره