من و مادرشوهرم تو یه ساختمان ۲طبقه ایم چنددسال باهم بود خوراکمون ولی نزدیک دوساله بزور خودم جدا شدیم ولی باز مهانیامون باهمیم یا مهمونش بره من میرم کمکش غذا و .... با منه و هر موقع برم خونش جارو و دستمال ومیکشم مرتب میکنم در حد توانم. و حتی زنگ میزنه بیا غذا بپز کنار هم باشیم من نمیتونم . ولی۲تادخترداره و دختراش با شهری که ما زندگی میکنیم فاصله دارن امشب جایی مهمان بودیم ومادرشوهرم میگفت میخوام خونه مو بیارم نزدیک دخترام و..تا باهم باشیم. میزبان هم گفت اشکال نداره فلانی یعنی من. هم با دخترات ۳تامیشن مادرشوهرم لال شد و جوری رفتار کرد که نه درد بخور نیست. حتی شوهرمم متوجه شده بود و منم ناراحت شدم.
اینم بگم خیلیییی پرتوقع هست خیال داره من برم نهار و شام بشینم ور دلش و کاراشو بکنم