من بعد از دو بیماری سنگینی که برام پیش اومد خیلی محکم وقوی شدم پریسال کمرم مهره اش شکسته بود و عمل کردم پلاتین گذاشتن دردهای شدید جسمی کشیدم انقدررر که نگوووپارسال هم افسردگی فوق حاد همراه با دردهای مختلف شدید تو پاهام که هیجوره قابل توصیف نیستن 😳با حال روحی عجیبم😳 الان بعد 13سال ویک پسره 8ساله و28سال سنم به جایی رسیدم که میتونم از پس خودم بربیام و میتونم بدون همسرم زندگی کنم اگه موقعیتش پیش اومد ولی تا قبل این دوبیماری اگه یکروز قهر بودم باهاش قلبم میمومد تو دهنم از نگرانی وابستگی شما چطورین الان؟؟؟
خیلی زیاد فکر نبودنشم میکنم بدنم داغ میکنه 😐🤦♀️
من راحتم هر زمان بره یا بخواد بره با یه بسلامت بدرقه ش میکنم
من اگ لحظه ای فقط لحظه ای زندگیمو بدون شوهرم تصور کنم میمیرم....واقعا میمیرم ها....چون امتحان شده هس میگم
ذرهای وابستگی ندارم
دوسش دارم احترامش دارم ولی نه وابسته نیستم
وابستگیم بهش صفره حتی وابستگی مالی هم ندارم
ولی دلبستگیمون به هم هزاره
من دلبسته هستم ولی وابسته نیستم ی جورایی یک روح در دو جسم😍
دوستش دارم
خیلی زیاد
بدون اونم من زنده میمونم
روند عادی زندگی مو پیش میبرم
اما دیگه زندگی نمیکنم.
نبودنش مساوی با مرگم
من نه وابسته ام نه دلبسته، حس میکنم خنثی هستم
هیچی عین خیالم نی
اوایل خیلی سختم بود منم شدم مثه خودش که ب چپش نی
عقدم هستیم😐
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز