اگه بخوام گذشته رو از اول بگم خیلی طولانیه...
ما چندین ماه از هم هیچ خبری نداشتیم (ولی با مادرش در ارتباط بودم) هم سخت گذشت هم تلخ اما هیچ راه برگشتی نبود چندبار میخواستم سیم کارتم رو عوض کنم نشد حتی جفتمون سمت ازدواج رفتیم اما نشد ، چند وقت پیش مادربزرگم میخواست بره کربلا حالم گرفته بود عموم گفت یه نامه بنویس و خواسته هات رو بگو هیچی نگفتم چون دیگه آرزویی نداشتم اما شب که شد گفتم بزار از دردلم بگم شروع کردم نوشتن برای امام حسین