2777
2789

توی یه کوچه خلوت رد میشدم سه ساختمان سه چهارتا کارگر داشت واسه دخترم یدونه از این خودکار پشمی ها خریده بودم توی یه نایلون کوتاه بود نگو از کنار میفته من متوجه نمیشم خلاصه کارگره دیده صدام کرد خانوم منم توجه نکردم سرعتم رو زیاد کردم احساس کردم دنبالم میاد بدو بدو میکردم 😖یهو گفت خانوم خودکارت یهو دوزاریم افتاد وایسادم گفت خانوم چرا میدویی خودکارت رو خواستم بدم منم گفتم ببخشید ولی از حرکات کمدی خودم خجالت کشیدم

19، 29، 16

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یعنی چون کارگره باید بترسه این حرفا چیه

نه کارگر ترس نداره خودمم نمیدونم چرا ترسیدم شاید چون کوچه خلوت بود و احساس می‌کردم میگه خانوم الکی میگه

19، 29، 16
2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792