به گفته خودش بچه ک بودم بخاطر اینک خونه بهم ریخته نباشه گهواره منو میزاشته گوشه اتاق بزرگتر ک شدم یکم اومدم خودمو بشناسم بچگی کنم از ده سالگی دیگه نزاش برم بیرون با هم سن و سالام بازی و همش از من انتظار کارکردن جارو کردن داشت تا اینکه خدا زد توسرم هم عاشق شدم هم گفتم برم ازدستش راحت شم ک بعد۵سال زندگی جدا شدم تودوران متاهلی هم اولین حرفی ک زد گفت خونت مثل جهنمه سالی ی بارمیومد خونم بعدش با رفتاراش اشوب میکردتوزندگیم بخاطر اینکع خودشو خوب نشون بده هی میزد تو سر من ک توکثیفی زن نیستی فلان
الان ۴ساله اینجام کل کارا خونه ک بامنه چون بیماری لاعلاج داره وقتی اومده بودم هی میگفت گورتو گم کن بزو نونخور اضافع فحش های جن ده ی بار بهم محبت نکرد اما جلسات شیمی درمانی پا ب پاش میزفتم ک حتی خاله هام میگفتن هرکی اینجوری بی مهری میدید نمیتونست محبت کنه تو فرشتع ای ما عمر خواهرمون مدیون تویییم.الانم تامریضه ک بدبدختی ها مزیضیش و حرص و جوش علائمش ک کم میشه هی میفته ب جون من ک اره توزندگی کن نبودی جن ده ای و کاش نداشتمت بعد اروم ک میشه میگع عصبی بودم خواستم حرصت یدم