سلام خانوما من مشکل ناباروری دارم دوساله تحت نظرم الان آمپول سینال اف میزنم باید یک شب در میون با همسرم باشم که دیشب وقتش بود که یه اینقد اصرار کرد بریم خونه خواهرم منم قبول کردم قرار بود بریم زود برگردیم اونجا هزار بار گفتم بریم خونه تا ساعت دو شب پا نشد وقتی هم اومدیم هم من خسته بودم هم خودش صبح زود باید بیدلر میشد یه کار مهم داشت قرار شد امروز کارش که تموم شد با هم رابطه داشته باشیم ولی الان از بیرون زنگ زده خودت و آماده کن بریم خونه بابام منم گفتم حالت خوبه ما امروز کار داریم برگشته میگه هر وقت اسم خونه بابای من میاد تو چرا ناراحت میشی میگم چرا خودت و میزنی به نفهمی اگه قرار با هم نباشیم چرا من بدبخت دارو مصرف میکنم الان قهر کرده منم اصلا حسش و ندارم برم طرفش خب آدم دل داره نمیدونم چیکار کنم اینقد حالم بده نمیدونید تو این دوسال چقد زجر کشیدم نمیدونم چرا درکم نمیکنه میشه حرف بزند باهام راهنمایم کنید لطفا
شوهرتم بچه میخواد؟؟؟
نیم ساعت کارتون رو انجام‌میدادید میرفتید
این دیگه جنگ و دعوا نداره
عزیزهای که انلاینن لطفا اگه میشه حرف بزنید
شاید بچه نمیخواد
والا منم همین مشگلو دارم با این تفاوت که شوهرم مشگل ناباروری داره گاها بخاطر اینکه بچه نداریم حتی گریه هم میکنه ولی هیچ تلاشی برای درمانش نمیکنه منم نشستم همینجوری نگاش میکنم ببینم سر عقل میاد!!! من میگم قدر خودتو بدون بخاطرش خودتو اذیت نکن یه مدت آمپول نزن به شوهرتم بگو بچه رو فراموش کن اگر اعتراض کرد و گفت چرا بگو چون مطمینم به پدر شدن علاقه ای نداری بنظرم اینجوری خیلی سیاست مدارانه هست
راستی چند سالته؟؟؟
عزیژ بهتره دیگه انجام هم ندین
رابطه با استرس و دلخوری و.. اثری نداره
واقعا شوهرت درک نداری واسش هم مهم نیست نه میخواد امپول بزنه نه باردار بشه نهایتش هم همه کاسه کوزها سر تو خرد میشه
خونه خواهر و مادر ش مهم تره !!!
