شوهرم دیروز جاریم اینارو با خانوادش برداشته بود برده بود گردش به من گفته بود میره ماموریت
منم شانسی فهمیدم آنقدر گریه کردم چشام بدجور باد کرده
چیزی هم میگم میگه تو مریضی تو افسرده ای... گروه خونی به اوتا نمیخوره
جالبه ماشین و هم مال منه
من دیسک کمر دارم که نمی تونم زیاد بشینم ...این و کرده بهونه
در صورتی که اگر میخواست می تونست جای نزدیک بریم منم برم
اصلا نمی تونم فراموش کنم
لعنت به بیماری
حس میکنم ازش متنفرم
چون ازدواج دوممه دارم ادامه میدم