من دیگه رو نمیدم بیاد.از فضولی داره می ترکه چی خریدم جدیدا.اخه جهاز نداشتم.مدام خودشو با من مقایسه میکنه.حتی لباس هم میخرم میگه واسه منم میخریدی و از تنم درمیاره میپوشه میگه آره خیلی خوبه واسه منم بخر
جاریم دستپختش زیاد خوب نیست مال منم عالی نیست ولی خب خوبه ، هر وقت جاریمو دعوت کردم خونمون و خودم غذا پختم قشنگ یه دونه زده پهلو شوهرش تو خونه هم یادش داده دست به غذای اون نمیزنی که مبادا بخورن از غذای من خوششون بیاد ... همینطوری زحمت های منو دست نخورده گذاشتن حتی تست نکردن ببین چه جوریه ، منم بعدا دعوتشون کردم چندباری شوهرم غذا پخت یا فست فود خریدیم ولی تصمیم دارم دیگه اصلا دعوتشون نکنم لیاقت ندارن
دقیقا من 3 تا خواهر دارم هر کدوم چندتا بچه جمعش می شه 9 تا نوه هر جا می رفتیم همه خاله هام دایی هام زندایی هام چیزی می گفتن هی اسم مامانم صدا می زدن می گفتن نوه های فلانی چقدر شرن ازیت می کنن و فلان یا مثلا فلانی با نوه هاشو بچه هاش اومد حالا خودشون بچه دار شدن مخصوصا خالم همه هم بچه هاشون شرو بدو ازیت کن جوری که سفره بهم می ریزن هیچی تو سفره باقی نمی زارن حالا همشون دهن هاشون بسته شده با این که ما هیچی بهشون نمی گیم مامانم و خواهرام همیشه می گن خودتون گفتین سر تون اومد ولی به اونا که نه تو جمع خودمون خواهر ها می گن چند ی باری هم خالم گفته به فلانی منظورش مامان من که می شه خواهرش می گه در مورد نوه هاش گفتم سرم اومد البته با خنده می گه چند باری هم خالم و زنداییم از مامانم معذرت خواهی کردن بابات حرف هاشون حالا که سر خودشون اومده
چقدر مادر شوهرت مثل مادر شوهر منه
منم تا یه لباس میخرم مثلا میرم خونشون یواشکی به شوهرم میگه یکی هم برا من میخریدی
باور کن سایزمون یکی نیست وگرنه ازم برمیداشت
آخه هر چی ببینه خوشش بیاد برمیداره براش مهم نیست
بچشون رو فرشمون خرابکاری کرد🤢😬🥴🤮
زایمان کردم مادر شوهرم اومد جمع کنه چون مامانم فوت شده بعد قشنگ تا ساعت ۱ شب میشست پای جم سریس نمیزاشت بخوابیم صبونه ناهار شامم خودم میزاشتم 😑 و جارو نگهداری بچه و همه چیز با وجود سزارین😬. بعد بچه زرد شد گفتم میخواد بخوابه بیمارستان یعنی تو برو که گفت میمونم تا بیای😑 وقتی برگشتم از روی ظرف الومنیومی های تهیه غذا فهمیدم شوهرم غذا میخریده قشنگ معلوم بود همه جارو وارسی کرده و یه جارو هم نکرده بود که هیچ ظرف غذا رستوران هم همینحور مونده بود تو کابینت😑
