خیلی حالم بده
دیروز فهمیدم، البته از قبلش حس کرده بودم ولی بازم از وقتی اعتراف کردم حالم بدتره
هنوز یه سال و خورده ای از ازدواجمون گذشته
یه دختر ۷ ماهه داریم
تازه یه ماه نمیشه کار راه انداخته همسرم مغازه لباس مردونه
رفته بود تهران جنس بیاره
دفعه ی دوم که رفته بود شب اونجا میره خونه یه دختر
با هم رابطه داشتن
دقیقا ۶ روز پیش
نمیدونم چیکار کنم
خودم که بلافاصله گفتم طلاق، ولی رفتیم پیش روانشناس و گفت به خاطر بچتون فقط یه فرصت دیگه بده
گفت یه هفته بهش وقت بده باید همه چیو جبران کنه شوهرم گفت همه کار میکنم تا همه چیو دوباره درست کنم ولی نمیتونم از فکرش در بیام
یهو دوباره تو ذهنم میاد سرش داد میکشم گریه میکنم خالی میشم فکر میکنم بهتر شدم ولی دوباره همش میاد تو ذهنم
انگار مغزم مثل فیلم سینمایی همه اتفاقایی که احتمالا افتاده بینشون رو پخش میکنه و هر دفعه با جزئیات بیشتر