پسرم و دختر عمه اش همسنن یدیقه دوستن یدیقه بعد دعوا میکنن بعد حالا نمیدونم تو پارک مقصر پسر من بوده یا دختر اون، بعد تو راه برگشت پسر من یواش زد پشت دختر اون دختر اون فوش داد به پسرم و زد دوباره پسر من موقع رسیدن کوچولو زد پشت دختر اونو فرار کرد اومدیم خونه خودمون من دعواش کردم پسرمو گفتم نزن، بعد من اومدم بالا دختر خواهرشوهرم اومده تو راه پله زده زیر گوش پسرم پسرمم دنبال اون افتاده زده تش، خواهرشوهرمم برگشته زده زیر گوش پسرم، خون داره خونمو میخوره شما باشید چ واکنشی نشون میدید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
له دختر دایی ت بگو میترسیدم ازت گازم لگیری از امپول هاری میترسیدم چه پر روهنه پسرم میدونه مشکل حساد ...
اتفاقا آخرین بارتوجمع پیش شوهرم شوهرش وبقیه داشت تعریف میکرد منم گفتم ما بخاطر مادرمون مجبور بودیم ساکت بمونیم چون مامانم دوست نداشت داداش ناراحت بشن الان به پسرم گفتم هرکی زد توام بزن یا داد بزن سرش که ازت حساب ببره اولا به پسرش یاد داده بود پسرم بزنه خداروشکر زورش نرسیدپسرم زد نمیدونی قیافش چجوری شده بود پسرم مثل من نیست اصلا خجالت نمیکشه ورودربایسی هم نداره باهیچکس
اره بزرگ ترن نه در حضور خودم.از مادر همسرم میترسماخه خواهرشوهرم هم سن بالا بوده هم بی سواد شوهرش خیل ...
الان پسرخواهرشوهرم سه سال از پسرم بزرگ تره پسرم دوسالش بود همه سعی میکردن پسرم بترسونن مادرشوهرش همش میگفتم حسین بزرگترها اگه زد تو نباید بزنی به پسرم گفتم زد تو محکم تر میزنی بچه آنقدر پرو بود جلوی خودم وشوهرم میزد ولی خداروشکر زور پسرم بهش میرسه وقتی میزنه دوتا میخوره براهمین دیگه زیاد دم پر پسرم نمیاد