2777
2789
عنوان

خواهر شوهرم کتکم زد و از خونم نداختنم بیرون

| مشاهده متن کامل بحث + 22740 بازدید | 301 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اسی فقط میتونم بگم خوشم اومد ازت که تو بدترین شرایط بهترین تصمیم‌ها رو گرفتی آفرین بهت امیدوارم خدات ...

انشالله خدا کمکم کنه و قاضی ادم خوبی باشه خوب قضاوت کنه

نه بابا چ اولین باری...کلا اوضاع من اینه

خدا نگذره ازش ...

به اسم کاربریم زیاد توجه نکنین😂چیزی نیومد ب ذهنم اعداد رو از ۱ تا ۱۰ زدم😂🤦‍♀️                                                               السلام علیک یا اباعبدالله🖤     
شوهرم میزد تو گوشش برمیگشت شوهرمو خفه میکرد😐نمیدونی ک چه سلیطه‌ایه

واقعا نمیدونم چی بگم...

خدا خودش نجاتت بده از دست این ادم روانی 

به اسم کاربریم زیاد توجه نکنین😂چیزی نیومد ب ذهنم اعداد رو از ۱ تا ۱۰ زدم😂🤦‍♀️                                                               السلام علیک یا اباعبدالله🖤     
اره ب وکیلمم گفتم ولی میترسم قاضی قبول نکنه چون شاهدی ندارم برا فحش و زدن...فقط وویس ظبط شدشو دارم ...

میفرستن تشخیص صدا حتما وویس رو نگه دار و صدجا کپی کن

آی نگام کرد.روم حساسه.مخاطبش منم.گفته بعدا میگیرمت الان موقعیت جور نیس.گفته خانوادم فعلا ندونن بهتره.بلاک کرد باز انبلاک کرد.ایناهیچکدوم نمیگیرنت جون مادرت فقط مشقاتو بنویس وبخواب...داف زیر سن قانونی😚🥰
کنترل رو اگه همون ۳نصف شب میکردی تا فیهاخالدونش بعد درمیاوردی میکردی تو حلقشالان دیگه این وضعیتت نبو ...

مگ میتونستم چیزی بگم؟؟؟میگفتم شوهرم میگف دوست نداری برو خونه بابات همینه ک هس...حرف زبونش بود همیشه...منم قرص فشار میخورم هعیییی...۲۴ سالمه

والا این یکی استثناسما عروس نداریم و خودمم عروسم، اما بندرت بندرت عروس خوب و با پدرمادر دیدم. همه از ...

من ۲۱ ساله ازدواج کردم..از همون ابتدا با خانواده ی شوهر زندگی کردم....همیشه احترامشونو داشتم.من با ۱۰ نفر آدم زندگی میکردم.پدر شوهر.مادر شوهر .پدربزرگ مادر بزرگ ۴تا خواهر شوهر ۱ برادرشوهر

خرج خانواده ی شوهر با ما بود ..خرج دانشگاه..خرج عروسیشون...همه و همه صف تا صد...وام ازدواجمو پدر شوهرم برد قسط عقب افتاده ی بانک داد...خودمون طلا گرفتیم دادیم بهشون..سر سفره ی عقد بمن دادن....برای مشکلشون من تمام طلاهامو فروختم گفتم اشکال نداره ما یک خانواده ایم...شوهرم یک جفت گوشواره برام خرید خواهر شوهر بزرگم گریه کرد گفت منم میخام..گوشوارهارو از گوش من در آوردن گوش اون جا کردن...من موندم دل شکستم...مسافرت میریم همه ی خرجهای با شوهر منه.....من هیچوقت دم نزدم...هیچوقت گلایه نکردم..حالا ۲ سال پیش منو شوهرم سر مسئله ای حرفمون شد من ناراحت شدم بچهارو برداشتم ۳ روز قهر رفتم خونه ی مامانم...بعد ۳ روز خانوادش بهش یاددادن تمام مالو اموالشو زده به اسم اونا..با وجود اینکه تو ی ساختمون زندگی می‌کنیم.الان ۲ ساله باهاشون قطع رابطه ام...یعنی اینا حرمت ۱۸_۱۹ سال احترامی که بهشون گزاشتم...از جونو دل براشون مایه گزاشتم رو نگه نداشتن....منم فقط بهشون گفتم واگذارتون میکنم بخدا.....حالا شما بگو من عروس بدی بودم...۳ روز قهر کردم ترسیدن برم مهریمو اجرا  بزارم....برای خودم با این حجم از احساسات و محبت متاسفم

2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز