امروز صب اومدع بود خونمون بعد من خواب بودم بیدار شدم رفتمی چیزی بخورم تو پذیرایی با مادرم نشسته بودن
بعد من لباسم سفیده و بدن نماست سوتینم رنگش خطاش معلوم بود با ی شلوارک تا زانو یهو زن عموم تا منو دید گفت وای وای وای وای بعدم زد تو صورت خودش 😐
من اون وسط داشتم تشنج میکردم ک چیشدههههههه
یهو برگشته میگه تو اینجوری جلو بابات میگیردی
قیافه ی من اون لحظه😳🙄😧
مامانم
خودش😱😱😱
گفتم بله مشکلی داره!
گفت دخترا قدیم شرمو حیاییی داشتن ساق پاشونم پیدا نبود از اشپزخونه بیرون نمیومدن
دختر من جلو باباش و داداشاش خجالت میکشه اینجور بگردع
ی وقت جلو عموت اینجور نیایا بدش میاد دعوات میکنه 😐😐😐دلم میخواست تیکه تیکش کنم
ادم تو خونه ی خودشم نمیتونع راحت باشه جلل خالق