وای من خوشحال شدم بابام رفت خونه ننه باباش
که منم با مامانم تنها بشم یکم مادردختری گپ بزنیم و حرف بزنیم
تا رفتم پیشش میگه برو دارم تلوزیون میبینم
گفتم چی میگی داری کانالا رو عوض میکنی هیچی نیس بیخیال بیا یکم باهم بحرفیم
گفت برو بابا رفت کتابشو برداشت خوند
دارم میگم بیخیال حال بیا یکم با من بحرف وقت زیاده و فوشم داد و با کتک فرستادم بیرون از اتاق
اصن خیلی ناراحت شدم بعد میگه اه چرا اخ شوهرم رفت
بعد فک نکنین شوهرش شوهره ها خیانت کاره و دست به زن داره مامانم جونش واسه همچین ادمی در میره
نمدونم چرا خوب بودن من هیچوقت جوابش خوب بودن طرف مقابلم نشد