خیلیی همش افسرده بودم و ناراحت واسترس داشتم مسببش هم پدرم بود که خدا ازش نگذره اینقدر باه ش بودم که میتونستم به خیلی چیزها برسم اما یه شغل معمولی با رشته تحصیلی که مرتبط باهم نبودن همش میگفت به حرفم گوش کن هرچی من بگم خیلی اذیتم میکرد میگفت یا از خونه برو همش آواره بودم بهترین دوران زندگیم اینقدر خداییش زیبا بودم همه ازم تعریف میکردن تو همون اوایل جوانی پیرشدم قیافه ام عوض شد فقط بخاطر اذیت وآزار پدر ستمگرم
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
اونی که میخاستم نشد از تنهایی و بی کسی و افسردگی پناه آوردم به ازدواج از بس که خسته شده بودم خونه مادربزرگ خواهر دوس داشتم مدرک تحصیلی بالاتر بگیرم نمیداد هزینه رو کار میکردم اینقدر گرسنگی کشیدم خانوادم وضع مالی خوبی داشتناااا اما بابام کمکم نکرد خدا لعنتش کنه
میگم که از تنهایی پناه اوردم به ازدواج نادرست که هیچ جوره هم طراز هم نیستیم
۱۶ سالمه.پسرم.۲ بار خودکشی کردم.یه بارش موقع پرت کردن خودم از بالکن از خودم فیلم گرفتم. آخرین تاپیکم رو بخون. هنوز هم مامانم بهم گیر میده و میخوام یه بار دیگه اقدام کنم ببینم نتیجه میگیرم یا نه
من از دیوانگان دیدم هزاران عاقل مُرده من از عاقل ولی دیدم سری کامل عُقده