شوهرم میشه پسر دوست بابام
و قبل از اینکه پدرشون دوست بابام باشن یه نسبت خانوادگی با زنعموم داشتن
آمار منو بیشتر از زنعموم میگرفت خبرا به گوش مامانم میرسید مامانم به من میگفت😁
البته ناگفته نماند من و شوهرم دوست بودیم باهم خانواده ها نمیدونستن
بزار مامان و بابامو بگم خودم مجردم هنوز😅
باهم فامیل دور بودن،مامانم تبریز و بابام تهران
ظاهرا بابام از بچگی از مامانم خوشش میومد و مامانم برعکس🤦🏻♀️😅
مامانم دانشگاه تو تهران قبول میشه و میاد تهران
اینجا دیدار و رفت و آمدش با بابام زیاد میشه و میرن و میان و از هم خوششون میاد و در نهایت ازدواج 🧚🏻♀️😁
شوهرم که نشد ولی تو عروسی همش نزدیک من بود و نگام میکرد آخرش تشر زدم بهش و تهدیدش کردم فرداش مامانش زنگ زد برا خواستگاری
من متاهلم همسر کاملا سنتی بود عکسمو توسط یکی از آشناهم دیده بود و اومدن برای آشنایی ولی قبل از همسرم افرادی بودن مداذهای مختلف بودن بکیشون مثلا خیای شوخ طبع بود تا من میمودم ساکت میشد ویا می رفت بیرون خجالت میکشید از من البته میگم آدم اجتماعی بود منو میدید اینطوری میشد تابلو شده بود آخرم اومد خواستگاریم ولی مادرم قبولش نکرد بقیه شو معمولا میخواستن سر صحبت باز کنن و توجه مپبت نشون میدادن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز