همون دیگه خسیسه. بددهنه. زبونش تلخه. میگه من هرچی میگم تو اصلا نباید جواب بدی. نباید من چیزی میگم ناراحت بشی. یادمه یه عروسی میخواستیم بریم خودش لباس دلخواهشو خرید ولی من لباسمو دویت نداشتم اون انتخاب کرد چون قیمتش خوب بود. سرش بحثمون شد چقدر منو زد. هیچوقت لباسی که خواستم نداشتم.
منم همیشه بهش میگم که من فقط خواستم زندگی کنم تو نذاشتی عذابم دادی نابودم کردی حسرت زندگی همه رو خوردم گفتم کاش منم شوهرم آدم بود کنار هم خوش بودیم بچمون آرامش داشت الان که اومدم اینجا طفلی بچه بی قراره میگه خواب بابا رو دیدم دلم واسش کبابه
عزیزم بمیرم واسه دل بچه هامون. دختر منم عاشق باباشه. بچه ها پاکن پدر و مادر رو دوست داره. شوهر من خیلی پدر خوبیه. البته الان پدر خوبی شده. منم این تحربه رو داشتم بیرونم کرد بچه رو هم بردم. بچم اذیت شد. خود همسرم هم از طلاق پشیمون شد برگشتم ولی الان دیگه خیلی سفت و سخت دنبال طلاقه. دیگه نگاهم نمیکنه
نداری خیلی سخته اخ خدا
بچه ها درکی ندارن که ولی خوب دختر من محیط اطرافش رو قشنگ متوجه میشه دیر اومدنی قشنگ به روش میاره یا بریم بیرون بهش میکه همه بچه ها با باباشون اومدن ما تنها بودیم منم که دل ندارم اشک چشام سرازیر میشه خدا بهمون به بچه هامون رحم کنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز