2777
2789
عنوان

همسایمون زیاد میاد خونمون

| مشاهده متن کامل بحث + 535 بازدید | 31 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



عروس همسایمون گفته بود. خوب شد سلنا اومد  همسایگی . از حالا به بعد رفت و امد میکنم  اونم بچه کوچیک داره منم .


من  اما بهش رو ندادم اصلا .‌


چون خیلی زیاد دیدم  همین خانمهای همسایه دارای شوهر و بچه ، چطور اومدن با شوهراشون رفیق شدن و....


لامصبها شوهرو بچه دارن آ .اما بازم  شوهر همسایه هارو از راه به در کردن و....



من خیلی میترسم . احتیاط میکنم . اعتماد ندارم به کسی 


لطفا دعا کنید برای حاجتهام‌. لطفا دعا کنید برای بخشیده شدن گناهانم حق الناسایی که به گردنمه و نتونستم جبران کنم  .‌هر کسم خواست  زیارت عاشورا بخونه  برام . ممنونم .‌اسمم سمیرا 
نمیشه میدونه خونم

باز نکنی میفهمه نمیخوای کلا ب همسایه رو ندین این تجربه منه

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
عروس همسایمون گفته بود. خوب شد سلنا اومد همسایگی . از حالا به بعد رفت و امد میکنم اونم بچه کوچیک د ...

😳وای 

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
نمیشه میدونه خونم

خوب بدونه هرروز چه خبره آدم با خواهر مادر خودش رفت وآمد نمیکنه بگو شوهرم گفته خوشم نمیاد با همسایه رفت وآمد کنی یا بگو حمام بودم یا بگو خوب بودم باز نکن کمتر بیاد

موند به قلبم حسرتش،ولی عشق همینی هست،،که هست!!! بخوام نخوام ندارمت... :)🖤

حتما رفت و آمد برقرار هست که میادش دیگه.شما هم قبلا رفتید و ادامه دار شده.

گفته بودی که چرا محو تماشای منی  **** وآنچنان مات که یکدم مژه برهم نزنی*** مژه برهم نزنم تا که زدستم نرود****ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی
دقیقا خیلی اشتباه کردم بخدا من هقتهای یه بارم خونش نمیرم

سرم اومده مجبور شدم خونمو‌عوض کنم بعد اون با همسایه سرسنگینم 

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز