چرا دیگه هیچ کس یا بهتره بگم اکثرا از مهمون خوششون نمیاد

دعوت میکنم مهم نیست دعوت نکنن و این باعث شده بیشتر وقتها خواهرم مادرم زنداداشم زنگ زدن که شام پختم میایم دود هم باشیم و این برام لذت بخشه 

از خدامه خونه ام اونقدر بزرگ باشه و حیاط داشته باشه با کلی اتاق که همیشه صدای خنده و مهمونی برپا باشه

ما با خانواده پدرم خیلی رسمی بودیم .ولی خانواده مادرم همش خونمون بودن مخصوصا خاله کوچیکم که همش خونمون بود .سر فوت داداشم همون خاله کوچیکم چه ضربه ها که نزد بهمون . ولی همون خانواده پدریم تمام مراسم رو به گرون گرفتن

همه رو مهمون کردیم ،یه پاگشا نکردن😏

قدیما ساده بود

الان طرف به حساب احترام اینقد تدارک میبینه.خونرو برق میندازه.کار میکنه.شوهررو به زحمت میندازه بعد که مهمونا میبرن دیگه جون نداره

دیگه نه خودش مهمون میخواد نه شوهره

ما کلا راحتیم

خیلی وقتا کسی میاد سر بزنه میگیم برید شامتون بیارید.یا غذامون زیاد باشه میگیم زیاده بیاید.یا بارها مهمونمون با غذاش میاد خخخخ یا شونه تخم مرغ میاره املت میزنیم

وضع مالیمون بد نیست ولی راحتیم

داییم باغ دارن هر هفته پنج شنبه جمعه همه جمع میشن هر کی یه چی میاره

......

بجز وضعیت بد اقتصادی 

ی دلیل مهم دیگه هم داره :

جرات نداری با دوست و آشنا یا همکار یا همسایه رفت و آمد کنی 

یهو فررررت یا شوهره خیانت می‌کنه یا زنه ...

اصلا حریم و حرمتی نمونده🥴🥴🥴🥴🥴🥴🥴

نه عزیزم قدیم چیزی نداشتن ولی در خونشون همیشه باز بود 

من خودم بیشتر به خاطر اینکه واسه مهمونی دادن همه کارا پای خودمه هیچکس کمکم نمیکنه واسه همین مهمونی دادن رو دوست ندارم .پدرم درمیاد

من کاملا آدم رفت و آمدی بودم اما دلزده شدم...

طرف میومد همون شب ک خورده و قشنگ پر شده به به چه چه میکرد ، فرداش می‌رفت ی جا دیگه می‌نشست می‌گفت آره امشب عالی بود چی بود خونه فلانی رفته بودیم و...اینجور داستانا..

والا ایراد از وسایل و دکور و مبل سفید هم نیست من یبارم ب بچه هاشون هیچی نگفتم که اوقات تلخی نشه اما . . .هعی

کاش بین همه ی آدما قدرشناسی مد میشد

لعنت به دنیای کثیف امروز

منم از مهمون خوشم نمیاد واقعیتش حوصله ندارم .بنظرم هرکی مث من فقط بشور بساب میکنه حوصله مهمون نداره

من خودم اصلا دل و دماغ مهمونی رفتن و مهمون اومدن رو ندارم دلیلش هم به خاطر اینه که تو زندگی رنج و سختی زیادی دیدم یه جورایی ذوقم کور شده همش دوس دارم تنها باشم 

خب مگه خونه نمایشگاهه ؟ خونه که نشه ازش استفاده کرد به چه درد میخوره؟ 

من خودم تازه وسایل خونم رو عوض کردم اتفاقا روشن هم هست ولی خیلی مهمون دعوت میکنم  

کلا مهمونی رفتن و مهمونی دادن رو دوست دارم

حالا برعکس من عاشق مهمونی رفت آمدم هستم بیشتر من مراسم میگیرم اما شوهرم میگه دیگه دعوت نکن وقتی هیچ کس این کار نمیکنه فقط ما باید باشیم 

من خودم واقعاازمهمون خونم اومدن بدم میادهم همش بایدخودم بدوام همسرم هیچ کمکی نمیکنه همم گرونیه  کفاف خودمونونمیده چجوری دعوت کنم تاحالاچندبار مادرشوهرم به حالت مثلا گوشه وکنایه گفته ولی محل نمیدم ودعوت نمیکنم بره به پسرش بگه اصلا یکمقدار پول کمک کنه ازکجامون بیاریم