وقتی فهمیدم ازدواج کرده و دقیقا همون روز متوجه خیانت مادرمم شدم
اذر ماه بود بارون میومد
از خونه رفتم بیرون همه بدنم میلرزید زیر بارون راه میرفتم و حتی نمیدونستم دارم کجا میرم
وسط خیابونی بودم که نمیدونستم کجاست
دوستم بهم زنگ زد گوشیو دادم به یه اقایی ک ادرس جایی ک هستمو بده بهش
تمام مدت تا بیاد زیر بارون خیس میشدم
زنگ زدم به مغازش که صداشو بشنوم فکر میکردم ازدواجش شوخیه
صداشو شنیدم فقط گریه کردمو اونم قطع کرد تلفنو
باورم نمیشه هنوز سرپام
ادمیزاد بطرز عجیبی قویه