۱۹ سالمه من دوساله که ازدواج کردم خانواده ی مذهبی نداشتم راحت بودیم ولی حد خودمون رو میدونستیم ولی خانواده ی شوهرم خیلی راحت بودن بیش از حد شوهر منم که برادر شوهر کوچیکه بوده دیگه خیلی راحت بودن مثلا خود جاریم تعریف میکرد میگفت شبایی که شوهرش ماموریت بوده اینا تو یه پتو خوابیده بودن اون یکی جاریم هم تعریف میکرد که شوهرت هرشب سرش رو پای من بوده خوابش برده آقا هیچی منم که حساس بودم حساس تر شدم هی تو این دوسال به شوهرم گفتم آقا حدتو بدون زیاد گرم نگیر حتی بهش گفتم نمیخاد بغلشون کنی به جاری هامم گوش زد کردم جاری وسطی حرفمو قبول کرد ولی جاری بزرگه یه فتنه ایه که نگو شوهرم براش سرویس ظرف خریده براش لباس خریده منم حسووودد بازم چیزی نگفتم تا امشب که اومده بودن خونمون همشون باهم یهو شوهرم اومد جاری وسطیم دست هم نداد از دور سلام کرد ولی جاری بزرگم میخواستن بغل کنن منم یهو آمپر چسبوندم خیلی عصبانی شدم که حرفمو گوش نکردم یهو جلوی همه بهشون گفتم مگه نگفتم حد خودتون رو بدونین یهو شروع کرد گریه کردن و فتنه ریختن همه طرف اونو گرفتن حتی شوهرم حالا مسئله ی اصلی اینه که شوهرم تا ساعت ۳و نیم خونه نیومده بود الان که اومده رفته پایین خونه مامانش اینا خوابیده جواب منم نمیده از دست من عصبانیه خواهرمم میگه ای کاش سکوت میکردی واقعا دیگه نمیتونستم دو سال خون جیگر شدم بنظرتون چیکار کنم؟ برم خودم با شوهرم حرف بزنم؟ بچسبم بهش یا نه؟؟؟
نه هیچوقت حکم مادری نداره فقط ۸سال فاصلست وقتی ایشون بارها گفته من ناراحت نیشم از رفتارتون به خود جاری هم بارها کفته حداقل احترام باید این باشه که چیزی که در ارتباط با همسر ایشون بود و ایشونو ناراحت میکرد رعایت بشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
رابطشون به طرز وحشتناکی بده همشون باهام بدن منو جزو خانوادشون نمیدونن چرا چون شوهرم عاشقم بوده
بحث عاشقی نیست عزیز دل تو ازدواج رضایت خانواده ها خیلی مهمه اینجاهاست که تاثیرش و عملا میبینید حالا که گذشته ازدواح کردین ولی درکل خانواد ها رضایتشون بسیار در ازدواج مهمه
مامانش راضی بود ولی الان اینجوری شدن میگن تو بیا کلفتی ما رو بکن منم که خودم خونه دارم نمیتونم برم ک ...
هیچوقت نزار حریمتون شکسته بشه با خانواده همسرت احتراما اگر از بین بره دیگه فاجعست اگر ازهم خوشتونهمنیاد حداقل اون احترامه نمیزاره رو به هم باز بشه و هر حرفی گفته بشه