توی قسمت یادداشتهای گوشیش نوشته بود :(کپیش کردم متنشو و پایین وارد کردم)
بخاطرش زدم تو گوش داداشم ، بخاطرش قید دانشگاه اصفهانو زدم که بیام تهران نزدیکش ، بخاطرش فکرهامو ، زندگیمو عوض کردم ،ماشین خریدم ، بخاطرش یه ادم دیگه شدم حتی شاید بخاطرش یه زمانی بمیرم . 1402/9/4 B
توی گالریش عکسایی که من اینستام میذاشتمو سیو کرده بود..
چتای تو گوشیش با من و داداششو و مامانشو چن تا از رفیقاش بود...
سرچای گوگلش هم یکیش بهترین تالار تهران و حلقه نامزدی و عروسی و...
عکس دست دوتامونم با حلقه هامون پشت زمینه قفل گوشیش بود..
از یکساعت پیش تا الان از درون گر گرفتم...دارم بی اختیار اشک میریزم..کاش از دستش نمیدادم...