یکم اروم شد یه دوماهی گذشته بود
روز خوش که ندیدم شب و روزم گریه بود
بامنم رابطه سطحی داشت
خیلی دوسش داشتم
یه روز پیش هم بودیم بغل هم بودیم
بخاطر اینکه گزارش نخورم و نمیخام زیاد بازش کنم
بدونین به جون یدونه مادرم قسم من نمیخاستم بکارتم بره یهو کنترلشو از دس داد و در صدم ثانیه از دس دادم بکارتمو
یادمه چجوری خودمو میزدم
میترسیدم
ازینکه بره
ازینکه دیگه من تموم شدم.......
اولا باید میدونست وقتی با کسی که قراره باهاش ازدواج کنه دوستی کرده و رابطه برقرار کرده ممکنه اون طرف مقابلش بجز اون. با آدم دیگه ای هم دوست شه بعدشم تو چرا سنتی ازدواج نکردی هی با این و اون دوست شدی؟
گفتم نیای خاستگاری خودمو میکشم
گفت من دوست دارم مال همیم
اما ۳ ماه دیگه میام جلو کارو بارم حل شه
ترسیدم گفتم نهههه باید بیای فقط در حد نشون کافیه که بفهمم مال هممیم گفت تو عجولیو‌فلان(میترسیدم بره خداشاهد)
گفتم خودمو میکشم
گفت باشه میام
میخاستی با هرکی رسید رابطه برقرار نکنی.
من تا ۲۰ سالگی حتی گوشی نداشتم
۲۰ًسالگی رفتم دانشگاه مامایی قبول سدم پدرم برام‌گوشی‌گرفت
و تو شهری که دانشجو بودم اولین پیشنهاد عاشق شدم و ۴ سال کل زندگیمو نابود کرد همههه حرفاش حتی ادرس خونش دروغ بود
فیلم باز ماااهررر
بعد اون که ترکم کرد بحدی حال من بد بود فقط دنبال یکی‌میگشتم منو از فکر اون همه۴ سال بیاره بیرون که این اومد سرراهم
و نشد که بشه یکم اروم‌بگیرم بتونم فکر کنم
حالا اگه نمیخوای به ماهم بدی یه کامنت بذاریم🌚
عزیزمم خیلی سخت احساس میکنم شما خیلی ساده ای
تو همونی نیستی که مامایی میخوند؟
یادمه هرجور شده کاری کردم به خونوادش بگه و پدرشو بفرسته پیش پدرم که اجازه بگیرن بیان
یادمه پدرم اول اصلا راضی تبود
راستش من خونواده خیلی پولداری دارم
پدرم میگفت این مغازشم کرایه ایه چطور اعتماد میکنی با این ازذواج میکنی (وضعشون معمولی بو خیلی)
بخاطر ایندت میگم
میگفتم نه من میخامش
بعدش بخاطر من هیچی نگفت
یه شب قبل اومدنشون
عشقم چه عذابایی بهم داد‌گفت نکنه تو اینده ابروم با تو‌بره
نکنه ازون دختر برنامه ای هایی
نکنه فلانی
نکنه اصلا پرده نداشتی دوختی
عزیزم سرگذشت غمگینی داشتی برای همه ممکنه ازاین اشتباهاتی بیادتونبایدبهش میگفتی ازگذشتت هیچوقت همچین اشتباهی روتکرار نکن
