لطفاً حامیان بی چون چرای عروس کامنت نزارن
من صرفا دارم درد دل میکنم حوصله ندارم
من یه زنداداش دارم قبلنا چند ماه یکبار میآمد خونمون در حد چند ساعت مینشست و میرفت تا حامله شد و ۳ ماه آخر بارداریش که حالش بد شد و همش در بیمارستان بود ازون موقع دیگه اومد خونه ما و ما کلا باید برای بیمارستان و خونه پرسناریش رو میکردیم باز مشکلی نداشتیم یکماه پیش هم بچش بدنیا اومد باز بیمارستان و همراهیش با ما بود تا پنج شیش روز حالش که خوب شد رفت خونه مادرش تا ۱۵ روز پیش دوباره حالش بد شد و باید عمل میکرد باز اومد خونه ما دوباره بیمارستان . همراهی چ نگهداری بچش افتاد گردن ما بعدش برگشت خونه دوباره اومد خونه ما الان ۱۵ روزه من بدبخت ۵۸ کیلویی باید یه زن ۷۵ کیلویی رو بلند کنم ترو خشک کنم بچه هم همینطور مادرمم که رسما. کاری ندارع بعد با کمال پر رویی کسی ازفامیلش بهش زنگ میزنم میگه چرا نمیای خونه بابام میگه آخه مادر خواهرم گناه دارن بخوان به ما دوتا برسن من بدبخت از،کت و کول افتادم کمردرد گرفتم یه خواب راحت ندارم همشم میگه اینکارو بکن اونکارو بکن بیت بلندم کن منو ببر دستشویی فلان بهمان دیروزم داداشش زنگ زد گفت نمیای خونه بابا گفت نه تا خوب خوب نشم نمیام 🥴
داداشمم محل کارش یه شهر دیگه اس اینجا نیست حدداقل یه کمکی به من بکنه منم قهر اومدم خونه بابام تو شرایط روحی بدی هستم هیچکس منو درک نمیکنه ای خدااااااا 😭😭😭