من الان سه ساله تو یه رابطه ام با شوهرم بخاطر وضع مالی بدش باهاش صیغه کردم و باهم داریم زندگی میکنیم مث زن و شوهر هنوز بعدسه سال منتظربودم خودشو جمع کنه جشن بگیریم خودمم خیلی اعصابم بهم ریخته اس تحملشوندارم دیگه هنووابسته ام دوسش دارم ولی طاقت بی اهمیتیاشوندارم همه جور بی احترامی بینمون شده بخاطر ابرومون وقتی حامله شدم بچه رو سقط کردم تروماهای شدیدی و تجربه کردم تواین مدت یطوری ک بخام ولش کنم نمیتونم ازش بگذرم نگهش دارمم یادم نمیره چ کرده بعد هربی اهمیتی همه کاراش یادم میاد بحث بینمون اوج میگیره یکبار هم خودکشی کردم بابنزین ک الان جاش مونده رو پوست سینم سه سطح سوخته بودم یکماه بستری بودم اینهمه حرص خوردم شغل نداشت گذاشتمش سرکار خودمم درکنارش کارکردم تلاش کردم ولی تموم عشق بینمون ازبین رفته اونم تقریباهمین حال منوداره فقط هنوز اقدام ب رفتن نکرده ولی منتظره من رهاش کنم چکار کنم راهکاربدید میشه درستش کرد؟یاباید تموم کنم؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اونو گذاشتی سرکار چرا؟ چرا ی ادم بدرد نخور رو میخواین درست کنین
بخاطر اینکه از اول رابطه بادروغ باهام اومد جلو و منه احمق همه چیم و ریختم وسط اخلاق خوبی نداشت حتی باخواهر و مادرش ولی خودشو خوب نشون داد ب من من نمیدونم چرا اینجوره خانوادشم کلی تاییدش میکنن بااینکه میدونن هیچی نیست واقعا خستم احساس میکنم پیرشدم شروع رابطمون ۲۴سالم بود الان ۲۷ سالمه ولی انگار شده ۵۰سالم
چه استفاده ای کردم از مرد ک چیزی کم نمیشه سواستفادشو کردم چون هم انرژیم و هدرداده ممکن بود این همه زحمتام رو یه ادم درست طور دیگه بازخورد بده هم حسمو نابود کرده ک الان حاضرم بره ولی دیگه مرد نبینم ب چشم بماند حالا مابقی روابط جنسی روح و روانم و جسمم اسیب دیده اون صحیح و سالمه هیچی ام ب هیچجاش نیس