مامای مطب خیلی رو اعصابم بود. دکتر بیش از حد بهش اختیارات داده بود. بقیه مطب ها درحد چک فشار و وزن و نوشتن سونو کار انجام میدن. این بیشتر از حدش با دکتر قاطی شده بود. اصصصصصلا حریم خصوصی بیمار رعایت نمیشد. تو یه اتاق هم سونو انجام میداد،یکی زیر ان اس تی بود،تازه دوتا مریض هم داخل میرفتن! اتاق معاینه هم همینطور😖 افتضاح بود.فقط یه پرده مسخره،چند نفر تو اتاق😟
دوتا در به اتاق دکتر باز میشد که عین بازار شام توش رفت و آمد بود.حتی منشی ها همینجور از یه در میومدن و از اون یکی میرفتن.اصلا اوضاعی بود! تازه منشی به ان اس تی بیمار نظر میداد! حتی یه بار قلب بچه رو اون چک کرد! همین میذاشتن رو شکم با اولین صدای تالاپ میگفت خب دیگه شنیدی،پاشو!
آخریا سر معاینه ماما خیلی رفتار تند و زننده ای داشت. ویزیت هفته های آخر رو میرفتم،با وجود اینکه اوضاعم خوب نبود،از طرفی هم به خاطر شرایطم حق داشتم دلواپس باشم،دکتر میگفت چه خبره هر روز هر روز اینجایی😳😳 مگه آخرا نباید هر هفته چک شد؟!🤔 اصلا دوبار آخر رو صندلی بیمار ننشستم🙄 یه بار ماما گفت نذاشتی معاینه کنم دیگه چه ویزیتی!گفتم خب آزمایشی چکاپی؟ گفت باهمون دستگاه کنترل کن
هیچ آزمایش و سونویی ماه آخر ننوشت! حتی خون و قند و اینا! هرچی هم بهش میگفتم،میگفت نیازی نیست! اکسیژن بچه نمره صفر گرفت،گفت حواسش به تکون باشه؛با اینکه ان اس تی هام اغلب واکنش نداشت و این مورد معمولی نبود.حتی دکتر سونو گفت بهتره بستری شی، اما این یه جوری برخورد کرد که چرا دم به دیقه چک میشی! آخرش دستگاه قندم رو خیلی بالا نشون داد دوتا متفورمین خوردم.بهش میگم قندم خیلی بالا رفته اما انگار اصلا نشنید.تازه گفتم سرخود دوتا قرص میخورم،گفت باشه.همین! تو مطب گفته بود هپارین ها تا ده روز بعد ادامه داشته باشه اما تو پرنده بیمارستان قید نکرده بود،حتی موقع ترخیص گفت برات ضدنفخ مینویسم یادش رفت😬
اوایل دقیق تر و بهتر بود،آخرا خیلی بد شده بود.ماماش پشت سر بیمارا حرف میزد.لحنش جالب نبود... شایدم به خاطر دوز انوکسا دکتر خون رفته بودم و نظرش رو پرسیده بودم بهش برخورده بود! خلاصه اونی نبود که قبل بارداری باهاش ویزیت شدم😒