2733
عنوان

کی کتاب سینوهه رو خونده؟ کتابخونا بیاید🤗🤗🤗

| مشاهده متن کامل بحث + 316 بازدید | 44 پست
میشه به خلاصه از سمفونی مردگان بگید

آیدین فرزند خانواده‌ای سنتی است. او و خواهرش آیدا هیچ وقت مطابق میل خانوادهٔ اورخانی نبوده‌اند. خانواده‌ای نسبتاً مرفه در اردبیل که در بازار آجیل‌فروش‌ها مغازه‌ای بزرگ دارند و چهار فرزند: یوسف، که موقع حملهٔ روس‌ها به تقلید از چتربازان روس از بلندی خود را به پایین پرت می‌کند، آیدین و آیدا: دوقلوهای بازیگوش و اورهان، فرزند محبوب پدر.


یوسف در همان اوایل کودکی‌اش، پس از آن اتفاق، تبدیل به تکه‌گوشتی می‌شود که فقط می‌خورد و می‌بلعد، در سرتاسر داستان حضور دارد و بدبختیِ پایدار است، حتی وقتی او را فراموش می‌کنند و اتاقی که او در آنجاست را سمپاشی می‌کنند باز هم نمی‌میرد. آیدا دختر است، و دختر سرنوشتی محتوم دارد؛ تنها می‌تواند منتظر خواستگار بماند، اگرچه تواناست و مشتاق به درس، منتظر می‌ماند و وقتی خواستگار مناسب، آبادانی که مرفه و درس‌خوانده‌است و در شرکت نفت کار می‌کند، سر می‌رسد با مخالفت پدر مواجه می‌شود و حتی زمانی که با بی‌میلی و بدون حضور پدر عروسی‌اش را می‌گیرند، بعد از چند سال خود را به علتی نامعلوم در مقابل چشمان فرزندش به آتش می‌کشد. گویی هیچ‌یک از اعضای این خانواده نمی‌تواند سرانجام خوشی داشته باشد.

حتی اگه بمیرمم فکرت نمیره از سرم😅💚

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

میشه به خلاصه از سمفونی مردگان بگید

ادامش

داستان رقابت آیدین و اورهان، وارثان، داستانی طولانی است؛ اورهان پایبند سنت‌هاست و محبت پدر را دارد، آیدین به دنبال ترقی است و منفور پدر است؛ محبت مادر را دارد و سوادی بالا؛ اورهان از این جهت به او حسودی می‌کند. پدر همچون اکثر اعضای جامعه سنتی است، بعد از آسیب دیدن یوسف، آیدین پسر بزرگ خانواده می‌شود؛ پدر دوست دارد که آیدین وارث باشد، به مغازه بیاید و مانند هر پسر دیگری شغل پدر را ادامه دهد، اورهان از این جهت نیز به او حسادت می‌کند. آیدین از طرفی هیچ علاقه‌ای به کار تجارت ندارد و ترجیح می‌دهد وقتش را با کتاب و درس بگذراند. پدر از طرفی دست به هر کاری می‌زند تا آیدین را از درس و کتاب که پسرش را کافر و از مسیر تجارت منحرف می‌کند، منصرف کند. بعد از اینکه پدر، که خود نمی‌تواند بخواند، یکی از کتاب‌های آیدین را به ایاز پاسبان نشان می‌دهد و پس از آنکه ایاز آن کتاب را نامناسب تشخیص می‌دهد و بعد از یک خورشیدگرفتگی، کتاب‌های آیدین را می‌سوزاند، به این بسنده نمی‌کند و استاد دلخون، استاد آیدین را نیز با همکاری ایاز پاسبان به زندان می‌اندازد و کار را به جایی می‌رساند که آیدین از خانه فرار می‌کند و برای گذران زندگی در چوب‌بری یک ارمنی مشغول به‌کار می‌شود. پدر از کردهٔ خود پشیمان می‌شود، از آیدین می‌خواهد که برگردد اما آیدین که تمام هستی‌اش را، شعرهایش را، از دست داده عذرخواهی پدر را نمی‌پذیرد و از پدرش می‌خواهد که او را فراموش کند. پدر باز هم بیکار نمی‌نشیند و با کمک ایاز پاسبان چند سرباز را برای گرفتن او می‌فرستد. صاحب کارخانه آقای گالوست میرزایان به او در کلیسا پناه می‌دهد و آیدین در انبار کلیسا مشغول کار با چوب و خلق آثار هنری می‌شود؛ آیدین گاه‌گاه سورمه دختربرادر آقای میرزایان را می‌بیند و دلباختهٔ او می‌شود، سورمه نیز دلباختهٔ آیدین است. سورمه با اینکه یک‌بار شوهر کرده خواستگاران زیادی دارد ولی آیدین را ترجیح می‌دهد. سورمه و آیدین ازدواج می‌کنند، یک‌بار به آیین مسیحیت و یک‌بار به آیین اسلام.


روزی آیدین روزنامه‌ای را که سورمه برای او به کارگاه آورده می‌خواند و در آن خبر خودسوزی خواهرش را می‌بیند؛ در آنجاست که از نهانگاه خود خارج شده و به سمت خانواده‌اش بازمی‌گردد و به اصرار پدر در مغازه مشغول به کار می‌شود. چندی بعد پدر می‌میرد و وصیت می‌کند که همه‌چیز بین آیدین و اورهان نصف‌نصف تقسیم شود. آیدین و سورملینا از این ازدواج صاحب دختری می‌شوند و سورملینا نیز به نحو نامعلومی می‌میرد.

اورهان فکر می‌کند که او زحمت بیشتری برای حجره کشیده و بایست حق بیشتری داشته باشد، باز هم به برادر حسادت می‌کند، به او مغز چلچله می‌خوراند و او را دیوانه می‌کند. پس از دیوانه شدن آیدین مردم او را سوجی دیوانه صدا می‌زنند و حتی سوجی دیوانه نیز محبوب‌تر از اورهان است. مادر نیز پس از دیوانه‌شدن آیدین دق می‌کند و می‌میرد.

اورهان که مال خود را از جانب دختر آیدین در خطر می‌بیند و پیش‌تر یوسف را کشته، می‌رود که کار آیدین را نیز تمام کند اما خود در سرمای سرد زمستان می‌میرد

حتی اگه بمیرمم فکرت نمیره از سرم😅💚
درباره چیه

کپی از گوگل چون حال ندارم :



داستان در بارسلونا و در دهه 1950 رقم می خورد. «دنیل سمپر»، فرزند مردی کتابخانه دار که همسرش را از دست داده، در ده سالگی رمانی به نام «سایه باد» اثر «جولیان کاراکس» را پیدا می کند. رمان، اثری کمیاب است و نویسنده آن نیز ناشناخته، و شایعات از مردی با ظاهری عجیب سخن می گویند که مشغول سوزاندن تمام نسخه های این رمان بوده است. مرد، خود را «لائین کوبرت» می نامد: نام شیطان در یکی از رمان های «کاراکس». «دنیل» بزرگ می شود و شیفتگی اش نسبت به «کاراکس» اسرارآمیز، او را با کاراکترهایی آشنا می کند که هر کدام، رازهایی در سینه دارند. همزمان با تلاش «دنیل» برای کشف حقیقت، به تدریج شباهت هایی ترسناک میان زندگی خودش و «کاراکس» شکل می گیرد.

من قلم عباس معروفی را هم خیلی دوست دارم. سمفونی مردگان،سال بلوا،نام تمام مردگان یحیاست...

وایییییی من یکی بهم کتاب آبی تر از گناه رو هدیه داد تنها کتابی بود که نتونستم تا آخرش بخونم خیلی چرت بود 

ادامش داستان رقابت آیدین و اورهان، وارثان، داستانی طولانی است؛ اورهان پایبند سنت‌هاست و محبت پدر را ...

وااااای خیلی خفن به نظر میاد راز آلوده یه جورایی

دستتت درد نکنه حتماااا سعی میکنم بخونمششش😍😍😘😘

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2762
2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز