این موارد شاید از بیرون کوچیک باشه
دونه به دونش منو یاد گدشته عقدم میندازه ناخودآگاه.
سر خیلی مسائل بین من و شوهرم اختلاف ایجاد میکردن.
حتی مادرشوهرم بهم تهمت زد که تو میخای رابطه پسرم را با فامیلاش قطع کنی چون من قبول نکردم باهاشون تو یک ساختمون زندگی کنم
چقدر درگیر اونی. ادامه بدی مطمئنن مریض میشی
ارتباط رو کم کن و هر حور دلت راضی میشه برخورد کن
و دیگه کارنکن. و تحویلشون نگیر ببین چطور میان سمتت فیط زیاد نرو از هر ۵ دعوت یکیشو برو
به شوهرتبگو من اینطوری راحت ترم
بخدا با تو لج بودن اون موقع بیخیال چون انتخاب همسرت بودی. به دل نگیر. خیلی کارا هست که برا ما ها نکردن ولی برا دونی و سومی میکنن. بیخیال من زیاد برام مهم نیست.من چایی ریختن چیه کوزت بودم و الانم هستم ولی دیر به دیر میرم. البته نمیگم مادر شوهر پدرشوهرم خیلی ادمهای خوبین. دوسشون دارم. جارررریم که هیچ کمکی نیست و میخوره و میشینه
تقصیر خودته به حرفاشون اهمیت نده مثلا اونجاکه گفت فلانی این لباسو میپوشه تونپوش فقط یه نگاه میکردی و همون لباسو میپوشیدی. وقتی میگن چایی بیار بریربیار بزار وسط روی میز جلوی کسی نگیر تعارف نکن. موقع جمع کردن ظرفا فقط ظرف خودتو همسرتو جمع کن. کلا خودت اونارو نادیده بگیر شایداینطوری آروم بگیری
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
