عزیزم چقدر احساس نزدیکی مردم باهات چون همسر منم همینه
اتفاقاً منم احساس بدی دارم احساس میکنم روحم تو تنم زندانی شده داره هر کاری میکنه خودش و ب تنم میزنه که پرواز کنه
نمیدونم تونستم منظورم و برسونم یا نه
احساس سنگینی و رکود میکنم
همسرم منم نمیذاره برم سر کار واسه هر چیز پول بخوام میده اما بعد مدتی میپرسه چیکار کردی
دیشب بحث این بود من پول تو حسابم ب مدت س ماه نمیمونه که بخوام وام بگیرم میگه مگه میشه پولاتو چیکار کردی الان چقدر داری
گفتم ببین دو هزار بیشتر تو کارتم نیست بعد هم بیخیال شد چون یکسری باهمبزن بزن کردیم
سر این موضوع
من پی انداز مخفی دارن اما اونقدری نیست که همسرم غر میرنه که پولا رو چیکار کردی
منم انگار میخوام با پس انداز مخفی انتقام بگیرم ازش
وگرنه همون از اول زندگیمون چقدر وقت گذاشتم صبوریکردم از حق طبیعی ام گذشتم تا (ما)پیشرفت کنیم
اما وقتی ب نتیجه میرسه میگه خودم کردم همه رو
البته خدا حفظش کنه چیزی از خورد و خوراک و پوشاک و مسافرت و لباسهای برن. و رستوران و ...کم نمیذاره
ولی انگار محدود و زندانیم کرده
ب نظرم هر کس بتونه با سبک زندگی خودش پیش بره عالیه