سلام دوستان عزیزان امیدوارم حال و احوالتون خوب و جیباتون پر پول باشه
دوستای گلم میشه خواهش کنم این پست و بخونید و ساده ازش نگذرید
من هر بار میام اینجا از پس انداز و طلا خریدن و صرفه جویی ه یا پیشرفت خودم میگم
اما قبلا گفتم همسرم باحرف و نظر خودش پیش میره زیاد با حرف من نیست
از پارسال که دچار بیماری اعصاب و روان شده یعنی افسردگی گرفت بستریش کردیم بیمارستان
حالش همونطوره یه ۴ روز خوبه دوباره بیماریش عود میکنه من تو این یکسال ندیدم خوب خوب بشه همش غمگین و بی حوصلس
یه هفته سرکار میره ۳ هفته نمیره میگه دیگه بدنم نمیکشه حوصله ندارم بدن درد دارم کارم سنگینه نمیتونم دوام بیارم
کارش خوب بود دم و دستگاه داشت کارگر زیر دستش بود همش داره از بین میره
قرصارو که میندازه فقط ساعت های طولانی میخوابه
ما بعد چند سال مستاجری یه خونه خوب پارسال حومه شهر تهران خریدیم ولی زیر بار قرض بودیم که همه قرضا تموم شد اما همچنان هنوز همسرم ببماره
یه زمین هم داشتیم که ۴ دیواری بود همسرم قبل عید بدون اینکه به من بگه رفته نصف زمین رو فروخته بقیمت ۵۰۰ تومن
پولش رو یمقدار داد دست همکاراش که باهاش کار کنن ماهانه یچیزی به همسرم بدن
تا با اینکاردیگه سرکار نره بشینه خونه قرصارو بخوره بخوابه
یمقدارشم ریخته تو کارت داره روزمره خرجش میکنه
فکرشو نمیکنبد باورتون نمیشه بر جمع کردن قرون قرون این پولا و زندگی خودش و من خیلی سختی کشیدیم عذاب کشیدیم خودش با خساست نمیزاشت ریالی از پولا حیف و میل بشه اما الان چی
خسته شدم عزیزان از این شرایط چیگار کنم وقتی میبینم مدام تو خونه تو یه گوشه تاریک نشسته زندگیمون روز به روز داره پسرفت میکنه
میترسم این دفعه ماشین و بفروشه پولشو بریزه کارت خرج کنه
الان چند روزه بهش قسم و آیا میگم لاقل یمقدار از این پول زمینی که فروختی رو بیا طلا کهنه بخر بر آینده دخترمون ۸سالشه میگه من تو چه حالیم تو تو چه فکری
واقعا شما ها بگید من چیکار کنم
توروخدا ساده نگذرید از این پست یه راهنمایی بکنید