نه الان که نمیاد سراغت
ولی هفته های آینده بیشتر حواستوجمعدباشه
من سر دختر اولم ۷ ماهه بود
آب دور جنین کم بود ؛شبا خیلی تکون میخورد و لگد میزد
یه روز شانسی البته شانسی نه ،خدا خواست رفتم دکتر زنان و زایمان
گفت از این به بعد در طی روز حداقل باید ۱۰ حرکت جون دار بچه بزنه ؛نزد سریع برو زایشگاه
همون روز برگشتم خونه تا اذان مغرب یه بار هم تکن نخورد و یه استرس فراوانی منو گرفت که فقط خدا میدونه
و شوهر و مادردشوهرمم میگفتن چیزی نیست حرف دکتر توی ذهنته ترسیدی؟؟تا پا رو کردم توی یه کفش و رفتیم زایشگاه وقتی دستگاه رو گزاشتن روی شکمم
خانمه بعد یه دقیقه از هول و ترس دستگاه پرت کرد و دوید با فریاد بیاید بچه ضربان نداره
خدا میدونه اون لحظه چی کشیدم ؛پای راستم از ترس بلند میشد میخورد زمین ،پشت سر هم
و سریع به دنیاش آوردن ؛وقتی به دنیا اومد بدنش سورمه ای بود
خفه شده بود بچم ولی خدا دلش برام سوخت و بهم برش گردوند
سریع بردن گزاشتن دستگاه