سلام عزیزم .
با خوندن حرفات ،خیلی برات ناراحت شدم .💔
شرایط سختی داری و هرکسی که جای تو بود همین احساس سردرگمی بهش دست میداد.
با خیانت همسرت و حرفهای بی ربطی که به تو زده ،دیگه هیچ چیزی بین شما دوتا نمونده و این رابطه هم دیگه درست نمیشه .همسرت شکاکه و نظام عقلی و استدلالی او غیر عادی کار می کنه .تو هرچقدر هم که پاک باشی و هیچ کاری نکنی ،بازهم مورد سوظن هستی .او خودش حکم رو صادر میکنه و بعد دیگه حرفهای تو برای او مهم نیست .
پس جنگیدن با این آدمها بی فایده است .
کار روان درمانی سنگین و دارو درمانی میخواد ،ولی بازهم فایده ای نداره چون به محض اینکه بگی دوا بخور ،میگه توی این دوا یه چیزی هست ...اونها حتی به دکتر روانشناس هم شک می کنند که چرا خلاف میل اونها حرف میزنه .پس از دست هیچ کسی کاری برنمیاد .
توی ذهن این آدمها اینه :همینکه دو نفر دریه مکانی باشند
رابطه برقرار شده !!!!
مغز اونها مثل ماشین حسابیه که جمع رو ضرب میکنه .
ولی با همه اینها تو در برابر بچه هات هم مسئولی و نمی تونی ولشون کنی و خودت رو نجات بدی .
اکثر مردان اصلا حوصله نگه داشتن بچه ها رو ندارند ولی از این اهرم برای فشار آوردن به زنشون استفاده می کنند .
پس با همه این نتیجه گیری ها ،خودت باید تصمیم بگیری که کدوم برای تو بدِ و کدومش بدتر .پس بد رو انتخاب کنی تا دچار بدتر نشی .
یه مشاور خوب هیچ وقت بهت نمیگه که طلاق بگیر یا نگیر ،بلکه باید چراغ ها برات روشن بشه و حالا تویی که تصمیم میگیری میخوای ادامه بدی یا نه ؟؟؟
به نظر من تو دو راه بیشتر نداری .
۱.یا توی این زندگی میمونی و فقط مثل دوتا همخونه با همسرت ادامه میدی تا روزی که بچه هات بزرگ بشن و تا اون موقع ،خودت هم شغل و حرفه ای یاد بگیری که بتونی خودت رو اداره کنی .هرچی هم که گفت و هرکاری کرد دیگه برات مهم نباشه ،اصلا انگار که مرده و یه روح داره توی خونه قدم میزنه ....اینکه میگی حساسم ،نمیشه !!!!با زن ها چت میکنه ...بکنه ،اصلا بره بمیره !!!!!تو که دوستش نداری پس چیکار داری .فقط مراقب خودت باش که مریض نشی .
۲.یا اینکه بری خونه پدرت و تلاش کنی که حضانت بچه ها رو بگیری و خودت بزرگشون کنی و خرجشون رو بدی ( که نمی دونم حضانت بچه ها رو بهت میده یا نه )در ضمن اگه پدرت پولدار بود هم خیلی فرقی نمی کرد چون بازهم با معلوم نبود که همسرت بچه ها رو بهت بده ...پس الکی غصه نخور که چرا پدرم پولدار نیست .