بچم خیلی بچه آروم و عاقلیه سر رفتن ب خونه آشنامون که دخترش دوستشه وگریه بی حدش که دلیل منطقیت چیه که نرم آخه وقتایی مث تولد بوده که رفتن چند نفری شبم موندن ولی ازینکه دونفری تنها باشن با توجه ب شناختم از دختره صلاح دونستم نره شب اونجا
گریه کرد منم عصبی بودم سر جریانی اونم زار میزد منم چند تا زدم تو صورتش وقتی میزدم خیلی با ترس مچاله شده بود اوایل زندگیمون شاهد دعوا و داد وبیدادمون هم بوده احساس میکنم بخاطر اینه که دل و جرئت نداره باز خودمو دلداری میدم که مال شخصیت آرومشه باز دلم آتیش میگیره بخاطر کارایی که کردیم و این کتک زدنم و یوقتایی هم بیخودی بخاطر مشکلات خودمون داد کشیدم